
سلام سلام. اینم از سوپرایزم که تو پارت قبل بهتون گفتم. امیدوارم منو ببخشید❤ کپی نکنید حتما پارت های قبلی رو بخونید چون بهم ربط داره❤بریم واسه ی خوندن این پارت
دیدم که چند نفر جمع شدن جلوی یه آدم زخمی. سریع از تاکسی پیاده شدم. نکنه آدرین باشه?کلی آدم جلوش جمع شده بود به زور تونستم بیام جلوی آدمها. آدرین نبود. نمیدونم باید خوش حال باشم از اینکه آدرین نبود یا ناراحت? خیلی خیلی نگران آدرین بودم? رفتم سوار تاکسی شدم. هوا ابری شد و بارون میومد. اشک از چشمام خود به خود پایین میمودن و خیلی خیلی دلم گرفته بود??
آدرین تنها کسی هست که من از این زندگی دارمش?اگه بلایی سرش بیاد من نمیدونم باید چیکار کنم و تنهای تنها میشم? خدایا لطفا کمکم کنن??? دستم رو گذاشتم جلوی چشمم و زدم زیر گریه که یهو یه نفر دستم رو گرفت. نکنه آدرینه? لنا بود?? گفتم: دست به من نزن قاتل? گفت: آخی کوچولو دلت برای عشقت تنگ شده نه؟ بمیرم? داد زدم وگفتم: چه بلایی سر آدرین آوردی قاتل کثیف?
کسایی که تو تاکسی بودن به خاطر اینکه داد زدم حسابی عصبی شدم و ما مجبور شدیم که از تاکسی پیاده شیم. لنا همینجوری داشت میرفت? کلاهش رو گرفتم و گفتم: هی کجا؟ چه بلایی سر عشقم آوردی آشغال?? داداش و دوستام رو ازم گرفتی بس نبود میخوای عشقمم ازم بگیری.??? یه پوس خند زد و گفت: تو هنوز نفهمیدی که من عاشق آدرینم و بلایی سر عشقم نمیارم.? گفتم: ببین لنا من فقط و فقط به خاطر اینکه زن عمو رضایت داد که بابام از زندان بیاد بیرون ازت شکایت نکردم که داداشمو کشتی. اگه یه بار دیگه تو رو دوروبر خانواده ام ببینم ازت شکایت میکنم مطمعا باش.?
گفت: اولن اینکه کدوم خانواده؟?دومن اینکه تو صد هزار بار برو شکایت کن. فکر کردی من دم به تله میدم? راستی یادم رفت من برای مرگ داداشت جشن گرفتم. آدرین خوش حال میشع که بیای، اینم از کارت دعوت که منو عشقم باهم درست کردیم? گفتم؛ خیلی خیلی کثیفی ازت متنفرم آشغال? خندید و رفت. من نشستم تو بارون و کاغذ دعوت رو پاره کردم و گریه کردم. اون کثیف چطوری میتونه اینکار هارو با من کنه?هوا خیلی خیلی سرد بود و من میلرزیدم یهو من چشمام بسته شد.....
وقتی چشمام رو باز کردم پرستاری رو بالای سرم دیدم که داشت سرمم رو عوض میکرد. یهو یه پیرمردی اومد تو اتاق و گفت: حالت خوبه دخترم؟ در حالی که سرفه میکردم گفتم: آره خوبم، من باید از لینجا هرچه زودتر برم. پرستار دماسنج گذاشت تو دهنم و گفت: اما تب داری که، اصلا حالت خوب نیس. بعد دکتر رو صدا زد که منو ماینه کنه. دکتر گفت: اصلا شرایط خوبی ندارید خانم دوپن چنگ بهتر امشب اینجا بستری بشید تا ببینیم فردا وضعیتتون چطور میشه. گفتم: اما من باید برم دکتر، من خوبم .
گفت: خانم دوپن چنگ ، فکر با این حال جایی رفتن رو از سرتون بیرون کنید. گفتم:آخه... هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت: تنها راه برای خوب شدنتون استراحته و اگه استراحت نکنید باعث میشه که این بیماری از اینکه هست خطرناک تر میشه حالا خود دانید. دکتر از اتاق بیرون رفت. آخه من چقدر بدشانسم? حالا وقت مریض شدن بود? اگه بلایی سر آدرین بیاد چی؟? باید از اینجا خلاص بشم. به یه سختی ساعت ۳ صبح از بیمارستان فرار کردم.
پیام دادم به لنا که آدرس رو برام بفرسته ? باز بیرون شهر بود? رفتم اونجا.من سرفم بدترم شده بود و اصلا نفسم بالا نمیومد. این قرار هم مثل قرار قبلی تو یه خونه ی قدیمی بود. از لرز پام به زور حرکت میدادم و یه بدبختی رفتم تو خونه. چون پام خیلی میلرزید افتادم پایین. دوباره زیر پام خالی شد... لنا توی بقل آدرین بود. با لرز گفتم:از.....تو......بقل......عشقم ......بیا..... بیرون........? لنا خندیدو گفت: آخی گوگولی از هیچی خبر نداره عشقم?
گفتم: چی؟! .....عشقم....?آ....د...ر....ی....ن چرا هیچی نمیگی؟ گفت: عشقم قضیه رو بگو که دیگه دوسش نداریو عاشق منی و قرار باهم ازدواج کنیم? گفتم: چ...ی...ی؟? آدرین این چی میگه هان؟ آره؟? گفت: عشقم بگو دیگه? لنا یه چیزی تو گوش آدرین گفت و آدرین گفت: باشه باشه میگم، منو لنا...... هنوز حرفش تموم نشده بود که من سرفه هام شروع شد.
آدرین گفت: مرینت حالت خوبه؟? لنا گفت: مثلا چش میخواد باشه، تو چقدر ساده ای عشق من داره نقش بازی میکنه. آدرین میگی یا..... گفتم: تو... حق... نداری... کسیو.... مجبور... به... کاری... کنی...? آدرین قبل اینکه لنا حرف بزنه گفت: نه مرینت من خودم میخوام که با لنا در ارتباط باشم. قیافه لنا:? قیافه من:? قیافه آدرین:?
گفتم:چچچچییی؟? آدرین تو خودتی؟? لنا گفت: یعنی اینکه تو پاتو از زندگیمون بکنی بیرون دختر عمو جون?? از زبان آدرین: یهو مرینت افتاد رو سرفه. از بس سرفه کرد قرمز شده بود. من رفتم پیشش دستاش رو گرفتم میلرزید و سرد سرد شده بود، نبضش کم میزد و نفسش بالا نمیومد?........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من با تستچی قهرم?????
منم???
منم من الان چند تا تست نوشتم الان یک هفته شده فقط یکی انتشار شد اونم بعد از چند روز آخه چرا منم قهر قهر ای بابا خسته شدم
سلام.یک هفته گذشته لطفا بذار من خیلی مشتاقممممممم?
گذاشتم عزیزم. واقعا من الان خیلی خیلی نگرانم چرا پارت ۱۲ رو تستچی انتشار نمیده. سردرد گرفتم واقعا?
از سایت تستچی میخوام که داستانمو انتشار بده لطفا??
مزخرفه
هلیا جون پارت بعدی رو بزار تا نکشتمت راستی داستان منم بخون بزن رو اسمم میاد زود بزار?♥
من پارت بعد رو دیشب گذاشتم. منتظر انتشارشم
دوست دارم اما خیلی دیر میزاری????
وای چقدر حساس شددددددددد?
عزیزم ۴ روز گذشته نمیخوای بعدی رو بذاری؟
سلام دوستان. من پارت ۱۲ رو نوشتم ولی هنوز وقت نکردم وارد سایتش کنم. امشب سعی میکنم وارد سایت کنم. دوستون دارم❤
زودتر بزار دیگه???
قسمت بعد و بزار لطفا