
قسمت آخر فصل آخر ❤26 پارت ❤ بالاخره بعد 5 یا 6 ماه تموم شد ❤ قبلش بگم واقعا از همه کسایی که از پارت اول تا اینجا کنارم بودن تشکر میکنم واقعا همتون عزیزای منید ❤

هرماینی : لعنتی تعدادمون هیلی کمه دوووم نمیاریم 😧 . تدی : دیگه کم نیستید . تانکس : فک کنم محفل ققنوس دوباره فعال شده . آلبوس : و این بار با افراد جدید . رز ویزلی : و قوی تر و باهوش تر 😎 . اسکورپیوس : رز 😍 . هرماینی : اوه نه تو اینجا چی کار نیکنی شما ها هنوز خیلی برای این کار جووونید . دراکو : و آماده نیستید . اسکورپیوس : پدر شما هم همسن ما بودید . هری : حواستون رو جمع کنید اوهدخدای من چوبدستی امیلی که اینجاس . آلبوس : پس با چی داره میجنگه ؟ دراکو و هرماینی با هم : نیازی به چوبدستی نداره ! بدون اون جادو میکنه ( بچه ها عکس ماله جوونیای امی عه )
دلفی : تو هیچ شانسی در مقابل من نداری ! امیلی : پس منو خیلی دست کم گرفتی بچه ! دلفی : اوه واقعا ! آداواکدارا! امیلی : اوه بیخیال 😂 . قدرت نقره ایی همچون نور پاترونوس را کنترل میکند ولی نه این پاترونوس نیست قدرت قدیمیست که تنها در رگ های او در جریان است. دلفی : نه این امکان نداره !
امیلی : حالا که میبینی داره . او را محکم به دیواری میکوبد آسمان تیره و تار شد و عمارت گانت عملا مخروبه است سومین جنگ جادوگری آغاز میشود محعل ققنوس با مرگ خواران باقی مانده درگیر میشوند . دلفی : ههه فک کنم بالاخره یکی پیدا شد که کمی قلقلک ام بده 😈 . امیلی : در حد قلقلک نمیمونه مطمئن باش ( دوباره با او در گیر میشود شاخابه های قدرت هر دو به اطراف اسابت میکند .
ادوارد : آداواکدارا 👀 ! خیله خب بعدی کیه ؟ تدی لوپین : من حروم زاده لعنتی ! ادوارد : اگه انقدر مرگ رو دوس داری پس در آغوشش بکش آداواکدارا. هری فریاد میزند : اوه خدای من تدی نه ! 😵 جنازه ندی لوپیم بر روی دستانش می افتد دستان سردش را در آغوش میکشد و آرام میگوید : آروم بخواب تدی کوچولو ! آخرین غارتگر 😢. برای بار آلخر هری ماتر بلند میشود ادوارد تامسون جادوگر قدرتمندی است و در دورمشترانگ درس خوانده و با حادوی سیاه آشناست اما در طرف دیگر هری است هری پاتر . هری : این دفعه رو اشباه رفتی خیلی اشتباه ( استوپفای ) ادوارد تامسون : من هرگز اشتباه نمیکنم ! آداواکدارا! ناگهان زمین زیر پای هر میلرزد خیلی از شاخابه های نبرد دلفی و امیلی که چن طرف آنور تر است به ادوارد بر خورد میکند و در دم او را از پای در میاورد .
هرماینی : رون اون ور و بپا ! پیتر تامسون : نه تو بهتره اینور و بپایی ! آداواکدارا! هرماینی جا خالی میدهد یک طلسم برگردان میفرستد . پیتر : اوه اینا روی من کار نمیکنه ! دریکو : شاید ولی این میکنه آداواکدارا! چشمان خاکستری پیتر تامسون سیاه میشود و مثل دود بدنش خاکستر میشود . هرماینی : فک میکردم نمیتونی کسی رو بکشی ! دراکو : اون خیلی چیزا رو از منو امی گرفت و حالا من زندگیش رو گرفت اونجا رو نگا کن امی به چوبدستیش نیاز داره زود باش باید اونو برسونیم بهش گرنجر ! هرماینی : حالا دیگه همکری هم میکنیم 😕 جالبه 😅 !
دلفی : فک کنم دست کمت گرفته بودم 😠 . امیلی : خوبه آخر عمری داری اعترافم میکنه . ...... دراکو : بیا بریم بالای اون پلکان . هرماینی : مگه پروازم میکنه ! دراکو : با قدرتاش آره ! زود باش . .... دراکو : امی چوبدستیت رو بگیر . امیلی : ممنون 😆 . امیلی : آداواکدارا! دلفی : نوش جونت ای خائن آداواکدارا ! دو پرتو سبز رنگ به هم برخورد میکند اما هر یک از دیگری قوی تر نقطه سفیدی میانشان جریان میگیرید به هر یک برخورد کند جانش را میگیرد ! امیلی : امیدوارم دیگه نبینمت . ......................................... . هری : اوه خدای من اون یکیه داره سقوط میکنه ! جینی : اوه خدای من اون امی عه زود باشین دلفینی شکست خورده باید امی رو نجات بدیم . دراکو : ارستو ممتو ( فک کنم املاش اشتباه باشه ) گرفتمت . امی با سرفه : من یه احمق بودم . دراکو : نه تو شکستش دادی این مهمه ! امیلی : فک کنم دیگه باید یه زندگی عادی رو شروع کنم ها ! 😕 . دراکو : منظورت شروع کنیم بود دیگه ؟ 😁 . امیلی : آره گمونم ! بعد این همه مدت خیلی دلم یه خواب درست حسابی میخواد یه دنیا بدون هرج و مرج . دراکو : اون موقع خیلی ساکت میشد ! امیلی : آره راس میگی 😆 ولی دنیا با انسانیت قطعا جای بهتری میشه ! دراکو : پس بیا شروع کنیم ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نگاه گفتی همتون عزیزای منید ...منم هستم یا خیر؟😂😂
چون با داستانات کلیییی حال کردم😊😊
عزیزم 😂❤
اینکه میبینم بعد این همه مدتم کسایی هستن که خوشنن اومده واقعا خوشحالم میکنه
ایده هات ته کشیده؟
چون دیگه نیستی تو تستچی
ولا حوصله نوشتن ندارم حقیقتش 😂
Galadrielتنبل🥲🥲😂
شاید نوشتم نمیدونم البته
باید بدووونییی😂
بیا پروفایلم تستامو بخون توروخدا🥺
حتما میام و نظرم میدم
چه خبرا
دلتنگت بودم خانم نویسنده
خوبی
میگذره تو چطوری
بیکاری و..کرونا
سلام!
علیک سلام 😂
الان سرت خلوت نیست😂😂
من رمانم از قبل عید تو صف بررسیه😐
نمیدونم زده به سرم بنویسم 😂
من یکی نوشتم تقریبا شبیه تو ولی ثبت نمیشه😐
بنویس ایده خواستی در خدمتم🙂
والا فعلا چیزی در ذهنم نیس به جان خودت داستان دیگه جای ادامه یافتن نداره مگه اگه زمان داشتم قلمرو الف ها رو تموم میکردم
فکر کنم روانیت کردم😂😂😂🥲
بخدا اگه وقت داشته باشم کلی ایده دارم اما کو وقت 😂😔
کلاس چندمی ؟
دهم
وای 😦 برو بخون هیچی هیچی😂
😂
اصلا باورم نمیشه که تموم شد! در کل معرکههههه و عالیییییییی بود آجی😍😍😍 مرسی💖✨❤️😍💖✨🌈💜
چ: امیلی و دلفی💕
مرسی آجی ❤ ❤ ❤
وای اجی عالیییییی بود ، 🥺✨
خسته نباشی🥇🏆
خیلی دوست داشتم این داستان را زودتر داستان جدیدت هم شروعکن😁😂
چالش:امی را خیلی دوست داشتم خیلی باحال بود😶🌫️😂
مرسی آجی خوشگلم 😊 قسمت اول کینگدوم اف الوز رو امروز میزارم ببینم چی میشه
خیلی قشنگه😍
ممنون گلم ❤