
واییییی خوابم میاد😪ولی خو نگران نباشین اگه منم مث گاو تا صبح بیدار میمونم الان ک تازه ساعت2ونیمه چیزی نیس😂خدایی نمد چرا کرم دارم کولر اتاقو خاموش کردم ک گرمم باشه خواب نرم😒ولی ی چی دیگگگگگ شما چرا انقد لایک و کامنتاتون کم شده؟قبلا لایکا20پایین نمیومد الان15بالا نمیره
مرینت:لوکا!خواهش میکنم!امروز حوصله ی تو یکی و ندارم لوکا:چی شده؟اون آگرست بی اعصابت کرده بعد حوصله ی من و نداری؟خودت دیدی که من بخاطر بودن با تو چیکارا کردم اون چیکار کرد؟ها؟چیکار؟اوه بذار بگم الان بچه ی اون توی شکم لایلاست با این حرفش طاقت نیوردم سگرمه هام توی هم رفتم و قیافم😠😡شد و ناخداگاه دستام بالا رفت و یه سیلی محکم بهش زد(اوفففف دلم خنک شد😂)اونم فقط با تعجب و ناباوری دستشو جای دستم گذاشت مرینت:دفعه آخرت باشه اینجوری باهام حرف میزنی اون برای با من بودن باهام صادق بود همه کار کرد!اما تو فریبم دادی لوکا:واقعا؟چیکار کرد میشه بگی؟من از روی عشق فریبت دادم ولی اون از روی عشق فریبت داد و گفت با لایلا هیچی بینشون نگذشته؟مرینت:با این حرفش فقط بیشتر عصبانی و ناراحت میشدم نه خودتو کنترل کن مرینت اون فقط میخواد بره رو اعصابت
(اهم الان احتمالا توی ذهن خیلیاتون میگذره ک مرینت چجوری فهمید کی فهمید؟من گفته بودم توی خلاصه فقط چیزای مهم و میگم مثلا یکی از دعوا های آدرین و لوکا و بیمارستان رفتن مرینت و نذاشتم😂همین دیگه فقط ی روز لوکا سوتی داد و مرینت فهمید سر کار بوده)مرینت:بعد از این حرفش اومد جلو و من میرفتم عقب دستشو گذاشت روی دیوار و به چشام خیره شد و گفت:حالا به نظرت کی عاشقته؟مرینت:با حالت بد جنس و خبیثانه ای گفتم:شما پسرا همه تون آشغالین هیچکدوم لیاقت منو ندارین😒😏لوکا:جدا؟ پشیمون میشی (چرا شما انقد منحرفید؟باش باش حرفی ندارم میمنحرفمش😂)و داشت میومد جلو که دستشو که روی دیوار بود گرفتم و مثل در که باز میشه کج کردم و بعد با اونیکی دستمم گرفتمش و چرخیدم و از دستش آزاد شدم(الان100درصد نگرفتیم چی شد😂ولی مَ خودم عاشق این صحنه هام میتصورمش😂)
اومدم دستشو ول کنم که یهو دستمو با شدت محکمی گرفت و گفت:خیال کردی خلاص میشی و منو چرخوند و همونجوری که فرار کرده بودم دوباره رفتم پیشش با این تفاوت که اینبار منو انداخت توی بغلش🚶🏃سرمو از لای سوییشرتش بیرون اوردم(سوییشرت تو تابستون💦😂) اونم هی داشت بهم نزدیک میشد و از اونجایی که منم مثل گاو نگاهش میکردم و توی اون موقعیت فرار به سرم نمیزد و دستمم محکم گرفته بود( فک کردین میذارم همچین اتفاقی بیفته؟بر خلاف بعض نویسنده ها😒حالا ولش برو ببین ادامه چی میشه)خیلی بهم نزدیک بود طوری که نفساشو حس میکردم که احساس کردم صدای پا میاد🏃 انگار یکی از شرکت بیرون اومده بود با این صدای پا به خودم اومدم و موقعیتم و درک کردم و....
یکم رفتم عقب تر و اون دستشو که باهاش دستمو گرفته بود و پیچوندم و دوباره همونطور چرخیدم💃و بعد با آرنجم زدم به پهلوش برگشتم که دیدم آدرین خان بوده و از شرکت اومده بیرون و داره به سمت ما میاد اومد جلو و کنارمون وایساد مرینت:پیشنهاد میکنم فرار کنی اینبار واقعا کتک میخوری دست به کتکشم خیلی خوبه😏(خطاب به لوکا)لوکا:نمیرم مرینت:فک نمیکردم انقد احمق باشه که وایسه آدرینم که دید من موافق کتکم دستشو مشت کرد منم که تحمل دعوا ندارم البته اگه خودم توش نباشم👀واسه همین گفتم:نه نزن آدرین برگشت و به من نگاه کرد حالت😁😁به خودش گرفت و همینطور که نگاهش به من بود اونو توی صورت لوکا خوابوند و اومد سمتم منم رومو اونطرف کردم و رفتم🚶🏃
همینطور که داشتم میرفتم🚶🏃مچ دست راستم که مشت بود✊گرفته شد و با این حس ایستادم و برگشتم و بلهههـــ حدسم مثل همیشه کاملا درست بود،آقای آگرست😒آدرین:خب خانوم کوچولو؟مرینت:دستمو از دستش کشیدم که اون دستمو محکم گرفته بود مرینت:ولم کن آدرین:نمیکنم مرینت:بهت میگم ولم کن بچه پررووووو آدرین:حالا بچه پررو شدم؟مرینت:بودی آدرین:دقیقا چرا مرینت:یکم به این موقعیت مسخره ای که توش هستیم فکر کن میفهمی چرا لایلا از تو حاملست منم با تو قهرم و توهم قبول نمیکنی که واقعا پدر بچه ای هستی که توی شکم لایلاست و از اونجایی که نامزد سابقتم با هرکسی که بخواد بهم نزدیک بشه به دعوا میپردازی. آدرین:خب به هرحال بهتره بگیم توهم بیشتر منو باور داری تا لایلا مرینت:😏کی همچین حرفی زده؟آدرین:خودت!
مرینت:من غلط بکنم همچین حرفی بزنم آدرین:همین حالاشم با انگشتری که از من توی دستت داری و هنوز بیرونش نییوردی ثابت کردی مرینت;یه نگاه به دستم کردم راست میگفت هیچوقت دلم نمیخواست درش بیارم،ولی حالا که به روم اورد نمیشه خودمو جلوش بشکنم و بازم درش نیارم!اومدم درش بیارم که دستشو روی دشتم گذاشت سرمو بالا بردم و به چشاش نگاه کردم بازم همون چشای نعنایی که کاری میکرد همه چیو فراموش کنم یهو بپرم بغلش بهش بگم دوست دارم!سرمو پایین بردم و خواستم به کارم ادامه بدم که آدرین گفت:میدونی،میدونم چی توی سرت میگذره ولی به هر حال به انگشتت میاد،درش نیار تا موقعی که بهت ثابت کنم میدونم بعد از اینکه رفتم به چی فکر میکنی،فردا هم که اومدی شرکت میخوام دستت ببینمش تا باور کنم واقعا همون مرینتی هستی که ادعا میکنی😾و رفت مرینت: واقعا حق دارم بهش بگم بچه پروو آدرین:رفتم خونه توی اتاقم بودم که یهو در اتاق باز شد(خب حدس میزنین کی باشه؟)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی بود داستانت ♥♥😍🌹
پارتای قبلی کوووو
چرا پارتای ۲۵ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ نیستن ؟؟
راستیمیخوامناظرشمتاحالا۹تاساختم ۶دیگهموندهتابشهپونزدهتا
منمیکداستاننوشتماسمشعشقیکهازبچگیشروعشددرصببررسیاستاهاناوکیهرموقعانتشارشدمنمیخونمولایکمیکنم
عالی بود
پارت بعدی
باز هم عالی
گابریل یا لایلا 😐🤬
امیلی یا لایلا بوده احتمالا😐
ولی عااالییی بوووددد😍😍😍😍😍😍💖💖💖
امیلییانینوراستیدستیارعشقکیمیاد؟🤔
من دیشب نوشتم نمیدونم احتمالا فردا منتشر بشه