
هی گایز 😂 خب بریم سراغ داستان آنچه گذشت::زدم بیرون........... بازوم رو زخم کرد...............(زمان حال)

سیلام ببخشید اگر دیر شد این قسمت مممممممممممممماااااااایییییییاااااا کجا بیدی؟ م:من اینجام 😐 ی:خاک بر سر قبرم 😱 گگگااادددد 😱 تو از کجا اومدی؟ م:................😐😂.ی: بیخیال 😐 این قسمت: روزی تلخ گذشت ولی شیرین شد.شاعر شدما 😂 خب بریم سراغ داستان..............
از زبان مری:یهو........ افتادم و پام پیچ خورد خوشبختانه نیزدیک بودم. از زبان ادرین:بیدار شدم دیدم الیا جلوی تلویزیون خشکش زده رفتم و کنترل رو ازش گرفتم و صداش رو زیاد کردم همه دور تلویزیون جمع شدیم نادیا شاماک بود که میگفت:گیج نشید این فقط اخباره 😟 امروز جنازه یک دختر ۱۴ ساله در پارک پیدا شد 😞 افتادم روی زمین با گریه و خنده میگفتم :نه این امکان نداره 💔😞😢🙂 مرینت الان اون بیرونه اون..... اون حالش خوبه یاد کل خاطراتمون افتادم 😢😞💔 رفتم تو اتاقم و در بستم زدم زیر گریه 😭...........
از زبان مرینت:رسیدم جلوی در پام در میکرد زخمم هم میسوخت 😖 یهو احساس کردم دارم با یکی ارتباط برقرار میکنم😮 تو ذهنم گفتم: الو سلام؟ یکی جوابم رو داد از زبان ادرین:داشتم گریه میکردم که نور های بنفشی اومدن دورم و احساس کردم دارم با یکی ارتباط برقرار میکنم 😮(عکس همین پارت) یکی گفتم الو سلام؟ گفتم: تو کی هستی گفت: ادرین من مرینتم من جلوی در خونم جججججججیییغغغغغغ ادرین:مرینت؟ ممررییننتت؟ رفتم جلوی در دیدم مرینت افتاده روی زمین بیهوش افتاده😰 بقلش کردم و بردمش تو . در خانه همه دارن گریه میکنن الیا:م...مرینت؟ تو زنده ای نینو:رفیق مرینت تو کجا بودی 😮 ادرین:خودمم نمیدونم گذاشتمش روی مبل یک نگاه به بازوش انداختم به الیا گفتم پانسمان بیاره بازوش رو باند پیچی کردم ..........
تمام شد. نشتسم کنار مرینت روی مبل (توجه مرینت هنوز بیهوشه)موهاشو از روی صورتش زدم کنار بغلش کردم و گفتم: حتا تو این مدت کوتاه هم که نبودی دلم برات تنگ شده بود😢💔 نمیدونستم تو کجایی 😢💔 نمیدونستم حالت خوبه یا نه💔😢😭 یهو یک صدا اومد گفت: ادرین دارم..... خفه میشم 🥵 ی: مممرررریییننتتت 😆🎉 م:ممررییننتتتتتت بببههههه هههووووششش اااووومممدددد🎉🎉😆😆😆😆🎊🎊🎊 ادرین: دیدم مرینت قرمز شده 🍅 بغلش کردم و گفتم مممممرررریییننننتتتت تو حالت خوبه 😃 مرینت:دیدم رفتم تو هوا 😱 گفتم: مممنننوووو بببذذذااارررر زززمممیییننننن!!!😱ادرین:اااهههه ببخشید 😅😂 !!!!توجه قسمت پایین رو بخونید!!!!👇🏻🛑 (بچه ها ببینید دوستان جدید دیگه ای قرار بیان توی داستان اینجا میخوام معرفیشون کنم نفر اول ستاره ستاره:سلام ☺️ نفر دوم هم نیوشا نیوشا: سلام ☺️ ی:اینا دوستان قدیمی من هستن خب یادتون باشه به جای خودم ی میزارم به جای مایا م میزارم به جای ستاره س میزارم به جای نیوشا ن میزارم بریم سراغ داستان.........
مرینت بعد از اینکه ادرین گذاشتم پایین الیا اومد بغلم کرد و گفت:مممممممممرررررررررررریییییینننننننتتتتتتتت 😆😆 تو حالت خوبه دختر😆😆 گفتم آره حالا میشه آنقدر منو خفه نکنید 😂😂 همه خندیدیم عصر شد رفتم تو آشپزخونه تصمیم گرفتم ماکارانی درست کنم که ادرین جلوم رو گرفت و اصرار کرد خودش درست کنه😐 بعد که اماده شد بهمون یک غذای سوخته تهویل داد😐😂 . ی: واااااااااااااااااااااااااااایی خخددااا 🤣🤭🤣🤣🤣 م:اشپزی خانوما بهتره 🤣🤣🤣 س:غذای سسسوووخختتتههه 🤣🤣🤣🤣ن:ماکارانی رو سوزوند🤣🤣🤣 مری:خودم دست به کار شدم بعد که تمام شد گذاشتم سر میز و گفتم:با اینکه پام پیچ خورد و بازوم زخمه ولی دلیل نمیشه که غذام خوب نباشه شب شد بارون گرفت رفتم ت بالکن یکم به ستاره ها نگاه کردم و رفتم خوابیدم....😴😴😴

خب این قسمت هم تمام شد اون قلب سفید رو قرمز کن 🤍👈🏻❤️ با این کار قلب یک نفرو شاد میکنی م:بای بای 😇 س:هنوز تو کف غذای سوختم 😂 ولی خداحافظ 😇 ن: خداحافظ کیوت های من 😇 ی: تایک میراکلس دیگه بایییییییییییییییییی ♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد پلیز
عااااالییییی بود خیلی قشنگ🥺
عاااااااالی پارت بعدو زوووودددددد بزارررررررر❤❤❤❤❤❤🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
عالیییییییییییی