8 اسلاید صحیح/غلط توسط: تیا انتشار: 3 سال پیش 205 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچه ها اول یه چیز بگم باورم نمی شد که اینجوری استقبال کنید😊 مرسی از حمایت های شما🦄 کامنت و لایک فراموش نشه🌺
اول بالا رو بخون😉
ساسکه😎ناروتو رو رسوندیم بیمارستان، ولی ساکورا نیامد؛ کاکاشی سنسه ناروتو رو برد پیش پرستار من عقب ایستاده بودم متوجه حرف هاشون نشدم ولی از قیافه هاشون معلوم بود چیز خوبی نیست
کاکاشی🤕پرستار با جتسوی پزشکی قلبش رو معاینه کرد و گفت ظاهرا با سوزن چاکرا به نقطه حیاتیش ضربه خورده و پاره شده و درمانش از دست اون ها خارجه فقط و فقط یکی میتونه معاینه اش کنه و اون هم تسوناده ساما هست. اما میدونین مشکل چیه تسوناده ساما مدتیه که از کونوها رفته و کمتر کسی میدونه کجاست😔
ساسکه😎کاکاشی سنسه امد پیشم و گفت وسایلت رو جمع کن میریم تا دکتر ناروتو رو بیاریم. گفتم ناروتو چی میشه؟
× نترس اینجا مواظبش هستن، تا ما برگردیم زنده می مونه
+ یعنی چی زنده می مونه؛ منظورت اینه اگه شخص مورد نظر پیدا نشه میمیره
× چیزه....نه....راستش یه جورایی....حالا ولش کن بیا بریم و......
نذاشتم حرفش تموم شه از بیمارستان بدو بدو اومدم بیرون
تو راه گریه میکردم و هی با خودم خدا خدا میکردم که چیزیش نشه....
چند دقیقه بعد.....
همین جور که سرم پایین بود و میدویدم خوردم به چیزی سرم رو آوردم بالا بخاطر گریه زیاد تار میدیدم به زحمت فهمیدم ایتاچی جلوم وایساده اومدم از کنارش رد شم که محکم بغلم کرد و گفت چی شده؟
همه چیزی گفتم....! ایتاچی گفت نگران نباش حالش زود خوب میشه تا وقتی بیاین حواسم بهش هست از جام بلند شدم و رفتم تو اتاق
شروع کردم به بستن کوله پشتیم، متوجه حضور مادر پشت سرم شدم پس جوری رفتار کردم که انگار نه اتفاقی افتاده و نه حضورش رو متوجه شدم ولی اون فهمید و جلوم نشست و شروع به کمک کردن کرد و گفت : میدونم که ناروتو رو دوست داری و مطمئنم که اونم دوست داره پس بخاطر اونم که شده باید....در همین بین کیف رو به روی صورتم گرفت و در ادامه حرفش گفت باید به این ماموریت بری حتی اگه سخترین ماموریت دنیا باشه باید تلاش کنی که نجاتش بدی
(ذهن ساسکه : اره مامان راست میگه، باید کسی که دوستش دارم رو نجات بدم به هر قیمتی که شده)
میدونستم که امشب خوابم نمیبره پس به بیمارستان رفتم...! بالای سر ناروتو یه صندلی گذاشتم و نشستم. یه عالمع سیم و دستگاه بهش وصل بود وقتی صدای نفس هاسو میشنیدم ناخواسته گریم میگرفت (تنفس با دستگاه اکسیژن منظورم هست) دستم رو توی موهاش بردم
همین طوری که گریه میکردم سرم رو گذاشتم کنار بالشتش و.....روز بعد چشمام رو باز کردم یه نگاه به ساعت انداختم وای نه خواب موندم. اصلا متوجه نشدم کی خوابم برد؛ به ناروتو نگاه کردم هنوز بیهوش بود یک بار دیگه سرش رو نوازش کردم و گفتم زود برمیگردم.....و بخاطر بغض نتونستم بیشتر حرف بزنم
خوب بچه ها انگشتام شکست😶
راستی عکس برای این سن ناروتوی پیدا نکردم ولی ناروتو شیپودن تا دلتون بخواد عکس دارم. اونجا برسیم با عکس تست ها رو میترکونم😘جانه
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالییییی اریگاتو
خیلی قشنگ بود و البته خسته نباشی
خب برم بعدی را بخوانم
ممنون از نظر زیبات🌺
فکر کنم فردا قسمت ۵ بیاد. یعنی نوشتم ها فکر کنم فردا یا پس فردا تایید شه🙃
عقب موندم
ولی بعدی
قسمت ۴ رو که گذاشتم نخوندی
بالاخره خوندم