
شروع کنیم؟😉 بزن بریم😘
مر:شرکت مخابرات...مت:خوبه فکر همچیشم کرده...+از قرار معلوم نه میتونیم به مردم خبر بدیم که فرار کنن نه میتونیم نیروی پشتیبان رو خبر کنیم...._خیلعخب پس باید تقسیم بشیم..مریلا و اریک شما میتونید برید و مردم رو از محل حادثه دور کنید..متیو و ادرینا شما دوتا برید و نیروی پشتیبان رو پیدا کنید...ادر:آم منطور الیا و نینو هستن؟...+الیا،نینو،کلویی،لوکا و کاگامی....سریع عکس همشون رو براشون فرستادم...+اینم عکسشون موفق باشید....مت:حله...متیو و ادرینا رفتن و مریلا و اریکم مشغول دور کردن مردم شدند...+بزنید بریم بچه ها....من و ادرین و مارتین و رونا هم رفتیم توی شرکت...اتشسوزی فجیهی بود...تعداد کمی از مردم توی ساختمون بودند...زیاد طول نکشید که همه رواوردیم بیرون..._اخرین نفره...مردی رو که ادرین اورده بود رو گذاشتن روی تخت و بردن توی امبولانس...ما:تموم شد؟..._اره...یهو یه خانمی شتابان اومد طرف ما...^کمکم کنید لطفا کمکم کنید...+چه اتفاقی افتاده...^دختر..دخترم هنوز اونجاست😭..._اما من کسیو ندیدم...+نگران نباشید زود میاریمش بیرون....دوتا پلیس اون خانم رو بردن تا ارومش کنن...+شما وایسین من و کت میریم ببینم....ما:مطمینین؟کمک نمیخواین؟...+خواستیم خبر میکنم...با کت سریع رفتیم داخل شرکت...اتیش خیلی بزرگ تر شده بود...+من اینطرف رو میگردم تو برو سمت ابداری شاید اونجاست..._مواضب خودت باش...لبخندی زدم و گفتم:نگران نباش....به سمتی که قرار بود برم حرکت کردم...+اهای..کسی اینجاست؟...صدایی نیومد...رفتم سمت میزای شرکت...+کسی اینجا نیست؟....*ک..کمکم کنید...صدا از زیر میزها میومد...رفتم جلوتر سمت میزها...یه دختر کوچولو زیر میز با عروسکش نشسته بودن...+هی حالت خوبه؟...*لطفا منو ببرید بیرون...+نگران نباش...یویوم رو دادم بهش تا بتونهراحت نفس بکشه...اون دختر کوچولو رو بغل کردم و از اتاق مخابرات رفتم بیرون...+کت..کت نوار.....یهو کت رو از اون فاصله دیدم...+پیداش کردم...یهو شروع کردم به سرفه کردن...کت دوید سمتم..._حالت خوبه اره...+بیا بریم....کت بچه رو گرفت و گفت:بزن بریم...حرکت کردیم سمت در خروجی...بلاخره از اونجا خارج شدیم...اون بچه رو به مادرس تحویل دادیم که یهو یویوم زنگ خورد...+چیه متیو؟....مت:نیروی پشتیبان رو جمع کردم....+ببرشون سالن تمرین تا چند دقیقه دیگه خودمون و میرسونیم....گوشیو قطع کردم و مریلا و اریکم اومدن....مر:تموم شد..._مارتین و رونا کجان؟....اریک:مگه باشما نبودن؟..._چرا ولی.....+الان بهشون زنگ میزنم...به هردوشون زنگ زدم اما جواب ندادن...مت:بیخیال شوخیشون گرفته؟...ادر:تو این موقعیت کجا غیب شدن دوتایی....+یه لحظه بزارید فکر کنم..._لوکیشنشون رو ببین خب...+راست میگیا
لوکیشن دوتاشون رو برسی کردم....رونا یهجایی ثابت بود اما مارتین در حال حرکت...._چیشده...+نمیدونم یچیزی عجیبه..بیاین بریم...همگی رفتیم سمت محلی که رونا بود یعنی رفتیم برج ایفل...مر:مطمئنی اینجان؟....+آم باید باشن...دور برج ایفل پخش شدیم...داشتیم میگشنیم که یهو صدای ادرینا بلند شد....ادرینا:بیاین اینجا...سریع رفتیم سمت ادرینا....رونا به پایه برج ایفل بسته شده بود و ادینا داشت دستاشو باز میکرد😨...+رونا رونا...چشماتو باز کن..رونا....اروم سرش رو اورد بالا...+صدامو میشنوی...رونا:م..ما..مترتین....مت:مارتین چیشده؟....رونا:برین..پیشش...._مریلا و اریک رونا رو ببرین خونه تا حالش خوب بشه ما میریم پیش مارتین....مر:باشه....لوکیشن مارتین رو زدم....زیاد دور نبود....سریع رفتیم سمت مکانی که لوکیشن داده بود
بالای یکی از ساختمون های شهر بود....نزدیک مکان بودیم...._اون چیه؟....ادر:یه قول سنگی؟....مت:اون مارتینه....+درسته خودشه...مارتین داشت با اون قول سنگی میجنگد....همگی رفتیم بالای پشت بوم....ما:بچه ها....+اینجا چیکار میکنی؟(در حال جنگیدن صحبت میکنن).....ما:اینارو ولش کنید رونا.. اون...._پیداش کردیم....بعد از مدتی جنگیدن اون شرور رو شکست دادیم و اگوماشو که توی گرز دستش بود ازاد کردیم... _یه سنجاقک؟....ما:معجزه گر سنجاقک..هوف....مت:اون از کجا اینهمه معجزه گر میاره😐....+منم خیلی مشتاقم بدونم😐....ما:رونا کجاست؟...+نگران نباش بردنش خونه....ما:اوکی بزنید برید...مارتین سریع از ما جدا شد و رفت😐...._خیلعخب بریم خونه😐....حرکت کردیم به سمت خونه
وقتی رسیدیم توی خونه به حالت اول برگشتیم...مر:اومدین؟...+اره حالش چطوره؟...مر:خوبه بهوش اومده...مت:مارتین اومد؟...اریک:اره داخله...._نیروی پشتیبان کجان؟...مر:توی سالن تمرین(نکته:سالن تمرین توی خونه مرینت اینا نیست و یه سالن جداست کنار خونشون)...+هواستون باشه اونا هویت مارو نمیدونن پس سوتی ندین...ادر:خب لایلا اولین حرکت خودش رو، رو کرده باید خودمون روبرای بقیش اماده کنیم..._درسته بهتر بریم سالن تمرین
+درسته..مریلا بی زحمت به مارتین بگو ما رفتیم سالن تمرین هروقت تونستن بیان...مر:حله...همگی تبدیل شدیم و رفتیم سمت سالن تمرین....همه بچه ها اونجا بودن مشغول تمرین....تا مارو دیدن به صف شدن...حس فرمانده پادگان رو داشتم😅😂...+ممنونم که قبول کردین توی این جنگ به ما کمک کنین...🦊:وضیفمونه....+ممنونم..._همینطور که میدونید شما نیوی پشتیبان ما هستید پس تا وقتی بهتون اطلاع داده نشده از اینجا بیرون نیاین....🐍:مطمئنین لازممون ندارین؟....+خب لازمتون ه داریم اما واقعا نمیخوام برای هیچکدمتون اتفاقی بیفته..ما با لایلا طرف هستیم شرورترین و بی رحم ترین کسی رو که تاابان دیدم...🐝:هوف من از وقتی دیدمش خوشم نیومد ازش...(نکته:الیا و نینو و لوکا و کلویی هویت هم دیگه رو میدونن همینطور مارتین و مریلا و اریک و بقیم هویاشون رو میدونن)...رو به ادرین کردم و گفتم:یوری و یوونگ رفتن یه جای امن؟..._اره...+خوبه..وقتشه نقشمون رو شروع کنیم
معجزه گر طاووس رو از یویوم اوردم بیرون..._مطمئنی میخوای این کارو انجام بدی؟...مت:ترکیب این دوتا معجزه گر خیلی قوی میشه...+نترسین از پسش برمیام...معجزه گر رو به خودم وصل کردم و دوسو اومد بیرون...+خیلخب وقت ترکیبه..دوسو تیکی ترکیب شید....مر:واو چه خفن شدیا...+خفن بودم😎...+وقتشه شروع کنم...یه سنتی ماستر ساختم به شکل یه انسان...بعد معجزه گر طاووس رو در اوردم و معجزه گر پروانه رو برداشتم....+نورو تیکی ترکیب شید...یا اکوما درست کردم وفرستادم پیش سنتی ماستر...+درمان کننده من لیدی باترفلایم و از تو میخوام در این جنگ به ما کمک کنی...درمان کننده:چشم...+من به تو قدرتی میدم تا بتونی همه رو درمان کنی وظیفه تو اینع که اینجا بمونی و هرکسی رو که اسیب دیده درمان کنی....درمان کننده:متوجه شدم...+خوبه...ادر:چرا به جای اون به یه انسان قدرت ندادی؟...+تا اگه لایلا به اینجا حمله کرد انسان دیگه ای اسیب نبینه....اریک:یهتره بریم تا لایلا به مردم دیگه اسیبی نزده..._موافقم
اینم از این پارت🎡💓 لایک و کامنت یادتون نره ها❤😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدی پلیززز تا نزاری خودم دوباره از اول میخونم فک کنم ۵ باری از اول خوندم😅🙂😶
اخی🤩
چشم میذارم
بعدی سنا جونننن
چشم عزیزم😅❤
کی جدیده رو میزاری
نمیدونم در حال نوشتنم
به به اجی😍چه خوب
عالییییی 😘
مرسی
عالیییییی
❤😍
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بودددددد 💖❤️
مرسی نفس😍
عالییییییییییییییییییییییی
😍❤💜
عالی بود
فقط یکم عاشقانش کننننننن در کل محشر هرچی صلاح میدونی
این جنگ تموم بشه چشم😄
مثل همیشه عالی بود
😍😘ممنون
عالی بود 😍
😍❤💜😘