این پارت اول داستانمه💜 💢فقط اینکه شروع داستان از زبان یونا هست 💜(اگر معرفی داستان رو خونده باشید میفهمید که یونا کیه🤗) اگر خوشتون اومد لایک کنید و نظر بدید 😘خوب دیگه بریم سراغ داستان🤗💜💜
(اول بالا رو بخون👆و بعد لایک کن حالا برو سراغ داستان😁😘)
از خواب بلند شدم و یه نگاه به جای خالیه جونگ کوک کردم«آه...» دیگه عادت کردم ما همدیگرو خیلی دوست داریم و جونگ کوک در ۲۴ساعت۱۰ساعتش رو خونه هست وتو اون ۱۰ساعت با اینکه باید لیریک های آهنگ جدیدش که سولو هم هست رو بنویسه سعی میکنه برای منم وقت بزاره(فدای با نیم بشم من😚😚) من خیلی خوشحالم که اونو دارم اون یه بانیه مهربون و بافکر وبا استعداد و همه چی تمومه💜و البته با این موضوع که بیشتر وقت ها سرکاره من مشکلی ندارم و به کل درکش میکنم 🙂💜از فکرام اومدم بیرون چون امروز روز استراحتم بود (بچه ها یادم رفت بگم یونایی که شما می باشین دکتر جراه هستن😘) و من بالاخره میتونم سریاله مورد علاقه ام رو بدون استرس ببینم😆🤗سریع از رو تخت بلند شدم و مرتبش کردم و رفتم دست و صورتم رو شستم و بعد از پله ها رفتم پایین(خونتون دو طبقه هست🤗💜) و رفتم سمت آشپز خونه و کابینت رو باز کردم تا ظرف نوتلا و کره بادوم زمینی رو بردارم من عاشق کره بادوم زمینی و نوتلا هستم از هر کدوم یه لقمه درست کردم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
عالی بود💖🤗