خوب بچه ها من پشت سر هم می نویسم بستگی به ناظر داره دیگه که کی تایید بده
خوب دفعه قبل قرار بود برن ماموریت دیگه این همون ماموریتی هست که هاکو و زابوزا رو شکست دادن منتها از روی پل داستان فرق میکنه قبلش همون جوری هست ولی از اینجا فرق میکنه امیدوارم دوست داشته باشین💝قول ساسونارو دادم

ناروتو🍥هوا سرد شده بود یکدفعه جلومون چند تا آینه یخی بود. ساسکه گفت که الان با یه حرکت این ها رو خورد خاکشیر میکنه ولی ظاهرا خودش خورد و خاکشیر شد بعد هاکو ظاهر شد و شروع کرد به پرت کردن سوزن ها کاکاشی سنسه که با شارینگان میدید و جا خالی میداد این وسط شارینگان ساسکه هم فعال شد خلاصه منم که تو دفاع عالیم فقط ساکورا پشت ما سه نفر پنهان شده وقتی حواسم پرت اون بود زابوزا به قلبم ضربه زد البته دردم نیومد نمی دونم چرا؛ بعد کلی دفاع کردن و جا خالی دادن همه بیهوش شدن بزن بعدی😊
چشمای منم تار میدید کم کم رو زانو هام افتادم هاکو یه چیزی گفت ولی شنیدنش دیگه برام سخت شده بود....یه نفر صدا زد بزار کمکت کنم! کی بود؟ چرخیدم یک روباه با ۹ تا دم بود سوالم رو تکرار کردم. کی هستی؟ چی می خوای؟ اینجا چه خبره؟ کوراما🦊سوال ها باشه برا بعد بچه کمک می خوای یا نه ناروتو🍥معلومه که کمک می خوام ولی بعد باید بهم بگی کی هستی و تو بدن من چی کار داری و بعد ناروتو رفت تو حالت کیوبی مثل فیلم بزن بعدی😊

همه به هوش آمدن کاکاشی از ناروتو پرسید که چه اتفاقی افتاده و ناروتو داستان رو گفت. ساکورا دندوناش رو رو هم میکشید و تو دلش می گفت اخر سر این دختر لوس همه چی رو به اسم خودش تمام کرد....ساسکه از خود بی خود ناروتو رو بغل کرد و پیشونش رو بوسید🤩ساسونارو فن ها 🤩 کاکاشی که مثل همیشه حواسش نیست ساکورا هم که سر این ماجرا داغ کرده بود ساسکه و ناروتو ها من که قرمز شدن...... تو راه برگشت هیچکس یه کلمه هم نگفت ساکورا تو دلش هی به ناروتو فحش میداد ساسکه تازه فهمیده بود ناروتو رو دوست داره کاکاشی تو کتابش بود ناروتو داشت با کیوبی و اون حرکت ساسکه دست و پنجه نرم می کرد که یک دفعه قلبش درد گرفت روی دست هاش افتاد همه جز ساکورا نگران ناروتو شدن ناروتو بلند شد و گفت چیزی نیست خسته هستم بزن بعدی😊

همگی صحیح و سالم به کونوها رسیدن اما ورودی دهکده ناروتو حالش بد شد. فکر میکرد سرما خورده....اما این بیشتر بود از یه سرما خوردگی بود چشماش تار میدید قلبش درد می کرد؛ سرفه کرد وقتی سرش رو بلند کرد کف زمین پر از خون بود کاکاشی سریع ناروتو رو بلند کرد و برد بیمارستان.

ساسکه😎 چرا؟ چرا یکدفعه حاش ید شد؟ تو زمانی که ما بیهوش بودیم چی شده؟ میدونست و از ما پنهونش میکرد (این قسمت : بیست سوالی😐)که یکدفعه یاد اون موقع میرفته که ناروتو افتاد زمین

خوب نکته های این قسمت : یک : (بچه یادتون باشه ایندفعه هاکو و زابوزا رو کشت و اون ها از هیچ کس دستور نمی گرفتن از طرف دهکده به این ماموریت اومده بودن تو مرور خاطرات میگم) دو : از این به بعد با دیدن این ها بدونید کدوم شخصیت داره صحبت میکنه 🍥(ناروتو)🦊(کوراما)😎(ساسکه)🌺(ساکورا)🤕(کاکاشی) سه : بریم جلوتر بقیه شخصیت ها رو هم میگم

تا پارت بعد جانه❤🧡💛 بچه ها یک چیزی من تو نوشتن اکشن خوبم بخاطر همین شاید اول های داستان ناجور باشه ولی وقتی راه بیفتم و به قسمت های اکشن برسیم قول میده باحال شه💚💙💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی فقط من هنوز با ناروتوی دختر کنار نیومدم....ممنون بابت نوشتنش
ایول
داستان خیلی قشنگی هست .
درضمن اگر با اعتماد به نفس بری جلو تو همه چیز خوب خواهی بود .
همچنین داستان هم بسیار زیبا هست
راست میگی من یه کوچولو اعتماد بنفسم کمه ولی وقتی نظرات شما ها رو می خونم انرژی میگیرم و تند تند قسمت های بعد رو مینویسم.مرسی😇
اولین داستان ناروتویی هست که دارم میخونم
منم یه داستان دارم
قسمت 1 رو منتشر کردم 😊
اسمش هست معموریت های ساسکه
خواستی سر بزن 🙃
باشه میام و می خونم. از داستان من خوشت میاد؟
آرهههه
عالیهههه
بعدی پلیز
نوشتم ناظر باید تایید کنه🥴
عررر چقد خوب بود قسمت بعدی پلیز در ضمن تو هر قسمت یکم بیشتر بنویس😁😁😁
حتما و ممنون از نظر زیبات