سیلاااام چی بگم دا😐
جیمین:اینجا جاش نیس. تو ی مکان و موقع درست بهت میگم 🙂
چویی:باش... اما حتما باید بگیا
چویی:میگم جیمین بابام دیگ دیده من اینجام الان اگ یروز بیاد چیکار کنیم؟
جیمین:نترس نمیاد... بیاد هم چیزی نمیشه
چویی:باش😞
جیمین:چرا ناراحتی؟ چیزی شده؟
چویی:هیچی فقط بخاطر این ناراحتم ک مامان بابام من و فروختن 😢
دیگه از خود بیخود شدم و رفتم بغل جیمین و اشک میریختم 😭
جیمین:عه بازم ک گریه کردی لطفا گریه نکن دیگه... عوضش الان دیگه از هرچی شر بود آزاد شدی... مگه ن؟
چویی:...... 😭
از زبون جیمین:
دلم واقعا براش میسوخت☹️دختره ی بیچاره تو این سن و سال چیکارش کردن 😔منم بغلش کردم و موهاش نوازش میکردم.... ی بو❤️❤️سه ی کوچیکی رو موهاش زدم و از خودم جداش کردم
جیمین:چویی.. وقت نهاره چی میخوری درست کنم برات؟
چویی: عا... تو هیچی درست نکن پیتزا سفارش بده
جیمین:باشه🙂
چویی:جیمین... تا کی قراره اینجوری زندگی کنم؟ 😔
جیمین:تا آخر عمرت اما به خوبی.... همیشه خوشحالت.. ینی منظورم این بود ک همیشه خوشحال میشی و میمونی 😉
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
چرا پارت بد رو نمیزاری
ببخشید ی چند روز نت نداشتم
امروز میزارم ایشالله فردا ثبت میشه🙂
عالی پارت بدی پلیز
مرسی
سعی میکنم زود بزارم