
سلام این پارت ۶ از عشق ترسناک است در این قسمت معلوم میشه که چجوری مرینت زنده شد و آدرین چجوری عاشق کلویی شد یعنی اگه براتون محم نیست می توانید نخوانید
❤️من کلویی هی داشتیم شربت عاشقانه به آدرین می دادیم که یهو آدرین به روی زمین افتاد و بیهوش شد من گفتم : نه آدرین آدرین سریع یه دکتر خبر کنید یالا کلویی : بفرما دیدی چیکار کردی با عشق من حالا اگه می زاشتی همین جوری می موند چی میشد هان 💛 هی حواست باشه چی مگی تو اول این ماجرا رو شروع کردی . 💛 همین جوری که داشتیم با کلویی جر بهس میکردیم یهو
که یهو مرینت پرید وسط جر بهس ما و گفت : نه همش تخسیر من بود نه باید سیع می کردم دوباره آدرین عاشق من بشه حالا هم من باید این گندم را درست کنم . ❤️ زنگ زدیم به دکتر وقتی که دکتر اومد اومد گفت : این وضعیتش خیلی بده باید زود زنگ بزنید به بیمارستان ❤️ آقای دکتر حالش خوب میشه . دکتر : نمی دونم باید ببینیم چی میشه . ❤️وقتی که آدرین رو بردن بیمارستان من و سولینا و جک جک هم باهاشون رفتم بیمارستان چند ساعت بعد شد که دکتر اومد و گفت : خانم مرینت دوپن چنگ میشه یک دقیقه بیاین ایجا .
❤️ من رفتم پیش دکتر . دکتر گفت : خانم دوپن چنگ مریض تان به حوش آمده و می خواد شما رو ببینه . ❤️ من رو به سولینا کردم و گفتم : ام سولینا من دارم میرم پیش آدرین میشه پیش جک جک بمونی تا من برگردم 💛 ام باشه ❤️ من رفتم توی اتاقی که آدرین بود . آدرین چشم اش را آروم باز کرد و گفت : م ر ی نت ❤️ آدرین حالت خوبه ببخشید همش تخسیر من بود ببخشید
💙 نه تخسیر تو نبود من نباید قبول می کردم باید می فهمیدم که یه نقش است ❤️ ببین من اصلا نمی فهمم چی میگی میشه از اول برام تعریف کنی 💙باشه . وقتی که یه روز داشتم توی پارک راه می رفتم که سر راه کلویی رو دیدم با هم اهوال پرسی کردیم که بعد از چند دقیقه گفت : آدرین نظرت چیه یه آبمیوه بخوریم . 💙 منم گفتم باشه و کلویی رفت تا آبمیوه بخره ام فکر کنم برای خودش نخریده بود و گفت من نمی خوام و وقتی که شربت را خوردم دیگه نفهمیدم چی شد
❤️ تو گول خردی وقتی که کلویی آن شربت را بهت داد شربت عشق بود 💙 حالا سر فرست با هم حرف می زنیم بگو ببینم تو چجوری زنده شدی ❤️می دونی وقتی که شما ها رو حل دادم به بیرون ساختمون هنوز نریخته بود تا قبل از اینکه بریزه پدرت من رو نجات داد و این دو سال پیش اون بودم 💙 چرا چرا مگه پدرم مقسر نبود❤️نه اون فقط می خواست که تو عین اون نشی چون پدرت فقط بخاطر مادرت این کار کرد اون می خواست که با استفاده از معجزه گر ما دو تا مادرت رو دوباره زنده کنه
و من بخاطر پدرت می خواستم انجا بمونم چون همتون فکر می کردید من مُردم که یک روز پدرت گفت : برو برو پیش آدرین نمی خوام که اون هم مثل من بقیه را شرور کنه . ❤️ و من آن معجزه گر تو و من را بهمون داد و معجزه گر پروانه و طاووس رو 💙 اه ام راستی جک جک کجاست . 💛 نه نه گریه نکن الان مامانت میاد هیش هیش . همین جوری که داشتم جک جک را تکون می دادم یهو مرینت اومد و جک جک را از من گرفت و دوباره رفت توی اتاق
آنچه خواهید دید : نه اون برادر کلویی اون با کلویی فرق داره آه آه مرینت خب پارت ما تمام شد ممنون که خواندید تا پارت بعدی خدا نگهدار 😍😍😘😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممنون