سلام سلام می دونم چقدر دیر شده پاک شده بود دوباره گذاشتم برید دیگه خیلی بازدید ها کمه تستچی از ناظری درم اورده می خوام از تستچی برم 🙁😕😭
اومد سمتم و بالا سرم وایساد بعد شروع کرد به خندیدن 😄 و دست زدن مامان ا/ت همداشت می خندید 😕 همینطوری مات بودیم که پدرش دستی رو شونم گذاشت و گفت همیشه مراقبش باش 😃
از خوشحالی نمی دونستم واکنشم چی باشه بعد عین منگلا یه خنده ی دندون نما زدم 😁 ا/ت هم بدتر من همین طوری به غذاش نگاه می کرد 😐🌈 نگاش به من خورد خندش گرفت و به میز ضربه می زد 😐🌈 بعد شام با ا/ت رفتیم او اتاق خیلی خسته بودم رفتم لباسامو عوض کردم و رو تخت ولو شدم 😐🌈 بعد چند ثانیه ا/ت اومد و کنارم دراز کشید 😐🌈 اروم زمزمه کرد 🥺 ا/ت: کوک 🙁 کوکی: جانم 🥺 ا/ت: حالم خوب نیست🥺 بلد شدم نشستم با استرس گفتم کوکی: چی شده جاییت درد می کنه 😨 بریم دکتر 😱 ا/ت: نه چیزه 🙁بغل موخوام 🥺 کوکی: 😐 بیماری؟؟؟ 🤨 ا/ت: 🥺 کوکی: حالا ناراحت نشو دستامو باز کردم و اومد تو بغلم 🥺 خیلی گوگولی بود🥺 اروم لبخندی زد و گفت ا/ت: 사랑해 🥺 ( عاشقتم ) کوکی: 사랑해 ( عاشقتم ) 🥺 اروم اروم بهم نزدیک شدیم و...........
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
سلام اجی قشنگم 🍭🥺
نیمی دونمممم 🍭🥺
چیکار کنم 🍭🥺
زیاد کسی داستانمو نمی خونه 🍭🥺
یه خاطر تو بمونم 🍭🥺
چیکار کنم 🍭🥺