
نمد چی بگم ولی خیلی دلخورم چرا جواب منو نمیدین
از زبون آنی :*چطور انقدر راحت اجازه داد !کی و چی *خودتو به اون راه نزن،پی دی نیم رو میگم دیگه *خب بهش گفتم در خطرین اونم اجازه داد دیگه،نکنه ناراحتی که قراره پیش من بمونید *خب....آ،نامجون جلوی دهن کوک رو گرفت و گفت #این چرط و پرت زیاد میگه ما از اینکه پیش تو باشیم خوشحالیم !آفرین پسر خوب ،من گشنمه موافقید بریم بیرون بستی یا غذا بخوریم $بریم همونجایه همیشگی بستنی بخوریم !یااااا مگه اونجا هنوزم هست $آره هنوزم هس !آخجون پس پیش بسوی بستنی فروشی،همه ی اعضا اول تعجب کردن بعد زیر خنده با یه حالت سوالی گفتم !به چی میخندین &تو خیلی باحالی یه دیقه مثل دخترای خفن تو سریالای هالویدی...یه لحظه این بچه دوساله ها ^نگو بچه دوساله یاد قیافه صبحش میفتم،با حرف جیمین خنده ی اعضا که داشت تموم میشد دوباره جون گرفت داشتم از اعصبانیت منفجر میشدم که دیدم
از زبان کوک:داشتیم میخندیدیم که چشمم به قیافه ی آنی خورد چقدر با مزه شده بود یعنی اگر خواهر شوگا نبود الان خورده بودمش انقدر کیوت بود که یهو آنی داد زد !یااااااا یه بار دیگه بخندید زندتون نمیذارم،بچه ها ساکت شدن و یه نگاه بهم انداختن بعد نگاهشون رفت سمت آنی !چرا اینجوری نگاه میکنین @خیلی زود تغییر مود میدی $از این کارا هم بلد بودی رو نمیکرد !آنی خندید ما هم از خنده ی اون خندیدیم که راننده این قاشق نشسته پرید وسط حرفمون راننده:ببخشید ولی به اونجایی که گفتید رسیدیم،همه پیاده شدیم یه کافه بزرگ بود رفتیم تو که دور یه میز نشستیم که گارسون اومد گارسون:چی میل دارین براتون بیارم خواستم جواب بدم که آنی گفت !سلام سهو،گارسون با تعجب نگاهی به آنی انداخت بعد که انگار فهمیده بود کیه پرید بغلش آنی هم بغلش کرد یعنی دلم میخواست پسره رو زنده زنده بسوزونم؛اه اصلا به منچه،بعد احوال پرسی اون پسره که اسمش سهو بود با آنی سفارش دادیم....بعد از آوردن سفارشا داشتیم میخوردیم که تهیونگ پرسید @اون کی بود $اون پسره !سهو رو میگن اون از وقتی من و شوگا میرفتیم دبیرستان باهامون دوست بود این برادر دومم میمونه $اون وقت برادر اولت کیه !واستا اسمش چی بود......آها یادم اومد آگوست دی اعظم،همه خندیدیم بعد از کلی حرف زدن مسخره بازی راهی خونه شدیم
از زبون شوگا:رفتیم تو خونه بعد از عوض کردن لباسا داشتیم حرف میزدیم که یهو زنگ در زده شد @یعنی کی میتونه باشه این وقت شب !نمیدونم،آنی آروم رفت تو اتقش و با یه اصلحه برگشت $این چیه !اسلحه #اسلحه برای چی !که اگه یکی از مافیا ها بود دخلشو بیارم %میخوای بکشیش من تاقت دیدنشو ندارم !نگران نباش فقط بیهوشش میکنم،خواستم چیزی بگم که دوباره صدای در به صدا در اومد آنی آروم به سمت در وردی رفت در رو باز کردبعد از چند دقیقه داد زد !بیاید کمک،رفتیم ببینیم جه خبره که دیدیم یه دختر با سر و صورت خونی رو دستای آنی افتاده،آنی با عصبانیت داد زد !یه کمکی بکنید،آروم دستای اون دختر گرفتیم و از روی آنی بلندش کردیم بعد آنی دستشو گرفت انداخت دور گدن خودش و برد توی خونه پشت سرش راهی خونه شدیم
از زبون آنی:در و که باز کردم با قیافه ی جس رو برو شدو خواستم بگیرمش که افتاد روم...(برش زمانی)روی یکی از صندلی ها نشوندمش از توی یکی از کابینت ها جعبه کمک های اولیه رو برداشتم شروع کردم به پانسمان کردن زخمای جس......بعد از تموم شدن کارم وسایل رو جمع کردم یه صندلی برداشتم گذاشتم روبروش ازش پرسیدم !کدوم آهمقی این بلا رو سرت آورد(علامت جس×)جس آروم نالید ×خفاش شب،از حرفش کمی ترسیدم !چی ×صورتشو دیدم،اینو گفت و بیهوش شد @میخوای زنگ یزنیم به اورژانس !نه لازم نکرده ^ولی حالش زیاد خوب نیست !نه عادیه اون خیلی دیده بعدم خورده زمین اگه منم بودم بیهوش میشدم #تو از کجا میدونی @اون که یک کلمه ام حرف نزد !اگه یکم دقت کنید میبینید که روی سرش خراشیدگی هستش که بر اساس افتادن بر روی زمین اتفاق افتاده،نفس های نامنظمشم نشونه ی دویدن زیادشه #اینارو فقط با یه نگاه فهمیدی !اینا نتیجه ی 7 سال مامور مخفی بودن هستش

اینم عکس جس هستش ،همسن آنیه و با اون دوستای صمیمی هستن

حال کردین چه جای حساسی کات کردم چالش:به نظرتون خفاش شب کیه چالش دوم:بای کوک رقیب عشقی بیارم چالش سه:فیک بعدی از کی باشه و لطفا تا نتیجه برید که بازدیدتون ثبت شه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج.چ: ریس ا/ت
ج.چ:اره بیار
یادم رفت سوالت چیبود۰-۰
عاالی بود
پارت بعدو زود تر بذار
برای چالش ها فعلا نظری ندارم
عالیی بود
ج چ :نمی دونم
ج چ:نه نیار
ج چ :کوک
نظرتو در نظر میگیرم
عالی بود
ج چ ۱ : مغازه دار سر کوچمون😐💔
ج چ ۲ : ناح
من دیگه نمیرم مغازه 😶😂