
سلام جیجرا(😂جیجر)اومدم با پارت بعدی بچه ها من الان اومدم دارم ویرایش میکنم و بهتون میگم😢من از تستچی بخاطر مشکل شخصی به مدت1ماه میرم ولی شاید بتونم کامنتا رو بخونم لطفا درمورد این پارت نظرتونو بگید
مرینت تا اینو شنید تلفن از دستش افتاد(حالا از توی چشمای مرینت میریم به یه روز بعد از جدا شدن مرینت و آدرین از تو چشماش منظورم مث این فیلماست که میره توی چشم شخصیت بعدش گذشته رو میاره😄)مرینت روی تختش نشسته که یه پیام میاد مرینت گوشیشو برمیداره و نگاه میکنه تا عکسو میبینه چشماش👀قرمز میشه و مث خون(حتما فهمیدید عکسه چی بوده دیگه آدرین و لایلا💏)از توی چشمای مرینت برمیگردیم به حال😄:لایلا از اتاق بیرون اومد و به مرینت نگاه کرد لایلا:تو هنوز نرفتی؟چی میخوای؟برو با عشقت خوش بگذرون😒مرینت بلند شد به لایلا نگاه کرد وگفت:اینم یه نقشه ی دیگست آره؟بچه؟فکر کردی من به این راحتی گول میخورم؟لایلا:چی؟؟؟مرینت:خودتو به نفهمی نزن نمیتونی دوباره آدرینو ازم بگیری لایلا:تو داری چی میگی؟؟برو من نمیخوام کسیو از کسی جدا کنم دیوونه شدی؟؟مرینت:هرچقدر میخوای ادا در بیار نقشه ات جواب نمیده
{توی ذهن مرینت:نکنه واقعی باشه؟😱نه آدرین همچین کاری نمیکنه من یه بار بهش اعتمار نکردم و بعدش پشیمون شدم اینبار تا آخرش باهاشم ولی اون عکسه چی میگفت پس؟؟؟؟😢😣نه نه این فکرو از سرت بیرون کن تو آدرینو میشناسی اون همچین آدمی نیست اون تورو دوست داره}لایلا:میشه از خونه م بری بیرون؟(مرینتو داشت هُل میداد که ببره بیرون)مرینت لایلا رو متوقف کرد و گفت:اول باید جواب منو بدی چه نقشه ای توی سرته؟؟؟لایلا:تو داری چی میگی؟؟؟من رسما بلیت دارم2روز دیگه از اینجا میرم نقشه چیه؟(بلیتو اورد)مرینت بلیتو گرفت و پاره کرد و گفت:تا جواب پس ندادی هیچ جا نمیری،قضیه ی دکتر و بچه چیه؟؟؟😡لایلا:بچه؟تو به تلفن من دس زدی؟؟؟؟😠مرینت:خودتو به اون راه نزن میدونم برنامه ریزی کرده بودی لایلا:من مجبور نیستم هیچ چیزو به تو ثابت کنم مرینت!فقط میخوام هرچه زودتر از خونه م بری و این رازیو که اینجا شنیدی تا آخر عمرت به هیچکس نگی،مخصوصا آدرین!برو زندگیتو بکن😔
مرینت:تو حامله نیستی،اگرم باشی از آدرین نیست!لایلا:ببین مرینت من باهات صادق بودم من دیگه نمیخوام هیچ کسو اذیت کنم برو زندگیتو بکن بعد از بیمارستان به خودم اومدم و فهمیدم شما برای همین و نه تنها من،بلکه هیچ کس دیگه نمیتونه جداتون کنه مرینت:دروغ میگی لایلا:من معمولا وقتی به اوج ناباوری میرسیدم و هضم کردن قضیه ای برام سخت بود اینجوری میگفتم مرینت:تو داری دروغ میگی آدرین تورو دوست نداشت لایلا:میتونه نا خواسته باشه؟مرینت:اون حتی ناخواسته هم همچین کاری نمیکنه لایلا:چرا دارم با تو بحث میکنم؟از خونه ام برو بیرون و مرینتو هُل داد بیرونو و درو روش بست مرینت:دست تو رو رو میکنم لایلا!و از اونجا رفت از زبان مرینت:رفتم شرکت و بی حوصله پشت میزم نشستم و به آدرین نگاه کردم..... اون اینکارو میکنه؟که یهو با یه صدا به خودم اومدم که میگفت:مرینت!!آلیا بود آلیا:چت شده؟مرینت:هیچی😔آلیا:قیافت که اینو نمیگه
مرینت:خیلی خب گیرم انداختی میگم،امروز رفتم که وسایل لایلا رو بهش بدم آلیا:خب؟؟مرینت:و گوشیش زنگ خورد آلیا:خب؟؟مرینت:اون دکتر بود!!گفت که لایلا حامله است آلیا:چییییییییــــــ؟؟؟مرینت:منم نفهمیدم اما به احتمال زیاد نقشه است باید دستشو رو کنیم وگرنه من خواب نمیرم آلیا:هستم مرینت:ممنون آل😊آلیا:خواهش مرینت به آدرین نگاه کرد و گفت:ولی به نظرم تا اون زمان از آدرین دوری کنم آلیا هم به آدرین نگاه کرد و گفت:بهش اعتماد نداری؟مرینت:نمیدونم ولی بازم این احتمال وجود داره که بچه ی اون توی شکم لایلا باشه😔آلیا:خیلی خب مرینت:فردا صبح عملیات تعقیب شروع میشه آلیا:خوبه رفتم توی اتاق آدرین آدرین: عشقم!؟چطوری؟مرینت با لبخند تلخ و زورکی:خوبم😊آدرین:گرفته به نظر میای(مرینت یه فکری به سرش زد💡)مرینت:آره،دلم برای مامان و بابام تنگ شده میخوام چند روزی پیششون بمونم
آدرین:ولی اگه بری دل منم برات تنگ میشه💔....ام....به دیدنت میام😽مرینت:باشه☺و از اتاق رفتم بیرون و رفتم خونه سابین:سلام دخترم مرینت:سلام مامان اومدم چند روزی بمونم تام:سلام عزیزم خوش اومدی اینجا خونه ی خودته مرینت:ممنون بابا و رفتم توی اتاقم تا شب گذرونم که صدای زنگ اومد یعنی کیه؟یهو صدای مامانم اومد که گفت:اوه سلام آدرین!آره بالاست توی اتاقش چیییییی آدرینــــــــ سریع خودمو انداختم روی تخت و چشمامو بستم و خودمو به خواب زدم صدای در اتاقم اومد،صدای پا،و بعدش بوسیده شدن سرم آدرین:شب بخیر خانوم کوچولو😊😽 و بعدش دوباره صدای پا و در اتاق هوووووفففف به خیر گذشت همینطور به در اتاق خیره موندم
فردا صبح:مرینت:رفتم بیرون که دیدم ماشین آدرین جلوی دره😱😱😈آروم و روی نوک پا رفتم سوار یه تاکسی شدم و رفتم شرکت یکم که گذشت گوشیم زنگ خورد جواب دادم:الو؟آدرین:الو عزیزم من منتظرتم مرینت:آـــــ دم در خونمون؟😁آدرین:آره مرینت:من شرکتم😄آدرین:خیلی خب میام و قطع کرد رفتم پشت میز نشستم تا آل بیاد که آدرین اومد....به سمت من اومد از جام پاشدم اومد بغلم کرد موهامو بو کشید و گفت:دلم برات تنگ شده بود😻مرینت:خب دیشب خواب بودم😄یهو فهمیدم چه گندی زدم آدرین:تو دیشب بیدار بودی؟؟مرینت:امم بعد از اینکه صدای در اتاقم اومد بیدار شدم و اومدم پایین دیدم کسی نیست😁آدرین:من چند دقیقه ای پایین موندم که😳مرینت:خب انتخاب لباس یکم طول کشیدم😄آدرین:خیلی خب من توی دفترمم و رفت یهو چشمم به آلیا خورد که داشت به من نگاه میکرد اومد سمتم و گفت:فک کنم یکی میخواست از آدرین فاصله بگیره مرینت:خب چیکار کنم خودش اومد آلیا:اگه میخواستی ازش دوری کنی اونجوری بغلش نمیکردی مرینت:باشه بابا منم دلم براش تنگ شده بود خوبه؟؟آلیا:آفرین👏مرینت:بیا عملیاتو شروع کنیم (به آلیا از همون چیزایی داد که توی گوششون میذارن و از اون طریق باهم ازتباط برقرار میکنن اسمشو یادم نمیاد😁)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بازم جیغ و ویغ
عمه اصغر
در حال خواب
| 13 ساعت پیش
Yessssssssss
خیلی خوبییییی هدیهههههه
خیلی خوشحالم که یک ماه نمی ری🙄🙄🙄
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شوخی کردم معلومه نمیرم😍💃🏼💃🏼💃🏼
لایلا
عالیییییییییییی بود پار یعدی را بزار
عالی بود
بعد مازندران زندگی میکنم
افسردم💔
دلیلشم این ک میخاستم تو کمپانی جی وای پی همونی ک توایس توش قرار داره ب همراه بصتم اودیشن بدم
ک پدر گرامی مانعم شد و تا ۲ روز گوشیمو ازم گرفت🥀🥺
هدیه جان...
ادرس خونه لایلا رو داری؟
قربون دستت آدرسو یده من ی توک پا برم خونش😊
اگ بعدشم ب حبس ابد محکوم شدم حلالم کن🔪😂
اجی میشی.؟
آیسانا ۱۲ سالمه
انقدر از دخترای که این جوری حرف میزنن بدم میاد جیجرم عجیجیم 😑😑😑😑😑😑😑😐😐😐
به نظرت اینجوری حرف میزنی یعنی خیلی باحالی نه یعنی خودشیفته ایی
خب نظرتو برای خودت نگه دار👎
حسود هرگز نیاسود😜😜😝😝
عالی بود پارت بعدی هم زود بذار میای آجی شیم نرگس هستم ۱۲ سالمه 😊
اجی می کشمت اگه یک ماه بری من نمی تونم تا یک ماه منتظر پارت های بعد داستانت بمونم بهتره که داستانت رو بزاری فهمیدی😕😠
من یادم نمیاد آجی شده باشیم😐
بعدشم گفتم ک من نمیرم کامنت پایینیو ندیدی؟
😂😂😂😂😂😂😂شوخیدم بابا من تا1ماه برم؟؟؟خدایی؟؟من یه روزم برم خیلی زیاده
Yessssssssss
خیلی خوبییییی هدیهههههه
خیلی خوشحالم که یک ماه نمی ری🙄🙄🙄💃🏼💃🏼💃🏼