
این داستان قسمت ۶ داستانم خست امیدوارم خوشتون بیاد
ادرین رو به پایین پرت کرد لیدی باگ گفت : نه!! لیدی باگ رفت بگیرتش ولی نتونست اون افتاد پایین اون نفس نمی کشید کل مردم پاریس داشتن نگاه می کردن لیدی باگ از شدت ناراحتی فریاد زد حلقه ی ادرین خاموش شد و همه ی مردم پاریس فهمیدن هویت کت نوار رو همه ی مردم بغضشون ترکید ، خیلی تعجب کردن و ناراحت، از زبان هاکماث چی این واقعیت نداره یعنی من اونو کشتم نههههه! اکومایی که شرور کرده بود ازاد شد هاکماث از شدت ناراحتی غش کرد شیردندان هم فرار کرد، لیدی باگ ادرین رو سفت بغل کرد و اشک هاش روی ادرین می ریخت
(چند روز بعد) مرینت چند روز توی حودش بود امروز هفتم مرگ ادرین بود مدر ادرین از همه ناراحت تر بود چون خودش پسرش کشت الیا سعی می کرد وه مرینت رو اروم کنه ولی فایده نداشت مرینت اسیب روحی دیده بود، ۴ روز اول اصلا حرف نمی زد اون همش با خطراتش و بد رفتاریاش با ادرین فکر می کرد تیکی هم ناراحت مرینت رو نگاه می کرد هفتم ادرین تموم شد چند روز بعد از اون اتفاغ مرینت رفت روبروی برج ایفل و یاد ادرین می کرد با خودش گفت من انتقامت رو می گیرم ادرین روز بعد در پارک هاکماث لیدی باگ رو پیدا کرد و به او حقیقت رو گفت و ادامه داد: اگه می خوای ادرین برگرده باید کوامی پلگ و تیکی رو با هم ترکیب کنین لیدی باگ گفت تو چطور پسرت رو کشتی اینکار عواقبی هم داره دزسته و من اماده ی این عواقبم لیدی باگ در عین ناب اوری قبول کرد
هاکماث به شیر دندان گفت من فعلا نمی تونم کمکت کنم و شیردندان هم گفت اگه حالت بهتر شد بگو و رفت، مرینت به حالت عادی تبدیل شد و تصمیمش رو به تیکی گفت: ولی مرینت اینکار عواقبی داره خیچ چیز مجانی به دست نمی یادولی مرینت به حرف تیکی فانع نشد و گفت: هر عواقبی باشه قبول می کنم تیکی چیزی نگفت و دید که مرینت تصمیمش رو گرفته فردا
از زبان هاکماث
تو اماده ای دختر جوان اون گفت اره ، هاکماث گفت ما اینکارو انجام نمی دیم ناتالی انجام می ده و برای اینکار چند روز اینجا انرژی جذب میکنه و پلگ و تیکی رک ترکیب میکنه معجزه گرها رو روی نماد سیاه و سفید بذار ( یین و یانگ) مزینت اینکارو انجام داد هاکماث کلمات رو گفت : کلید اینکار نگهبان معجزه گر هاست ولی هنوز موقعش نیست
مرینت از تیکی خداحافظی کرد ادرین و امیلی رو روبروی ناتالی گذاشت (اونی که دفنش کردن عروسک بود) ۲ روز گذشت و ناتالی انرژی مورد نیاز رو جمع کرد هاکماث گفت حالا نوبت توئه لیدی باگ اون کلمات رمز رو تکرار کرد و کوامیا ترکیب شدن
لیدی باگ گفت : این ....
خوب این قسنت تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه به دوستاتون معرفی کنید و نظر بدید و اگر اشتباهی داشتم❤❤❤ منو ببخشید
و....
یا علی خدا نگهدار ?❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان تستمو نوشتم در حال برسیه
اه ادامه بده منتظرما????????????????????????????
من ۲ تست باید بنویسم لطفا تا ۲ روز دیگه صبر کنید
عالی
ممنون
دوستان اگه یک زره ناراحت کننده است ببخشید چون چند قسمت دیگه تموم میشه