سلام دوستان این قسمت کمی عجیب و غریبه
ادرین پاشد رفت طرفه لوکا معلوم بود عصبانیه گفت:سلام لوکا? لوکا: سلام آدرین ادرین لوکا امروز بعد از کلاس منو نینو و چنتا پسره دیقه میخوایم بریم بیرون توهم بیا مرینت:خواستم بگم نه نرو که لوکا گفت باشه حتماً میام ادرین: باشه مرینت :آدرین داشت از کناره من میرفت طرف صندل خودش که زیره لب گفت: امروز آخرین روزه زندگی بی ارزش تو هست ? ویه لبخند تلخ زد اون حرفو جوری گفت که فقط خودش بشنوه ولی من شنیدم که معلم اومد داخل سر کلاس فقط به جمله زیره لبش و قسمت آخر نامش فکر میکردم همون جا که نوشته بود من ترو یه دست خیلی خوب میدونم و فردا با لوکا دعوا می کنم شاید آخرین حرفمون باش ولی حتماً شره اون پسره عوضی فردا ساعت 2 بعد از ظهر کم می کنم. فقط فکر می کردم که یعنی شورشو کم می کنم یعنی چی تا اون جمله زیره لبشو شنیدم اون میخاست لوکارو..... تو این فکرا بودم که یهو زنگ زده شد تا بیام به خودم دیدم که آدرین دستشو انداخت رو شونه های لوکا و باهم با خنده رفتن بیرون نقشه آدرینو به الیا گفتم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
خیلی عالی بود
خواهش میکنم ازت بزار بقیه ش رو مرسی
ادامه بده جان هرکی دوست داری
خیلی عالی هست داستانت هیجانی و عاشقانه هست ولی دارم از استرس می میرم می دونم کار زیادی از این هم داری ولی خواهش میکنم زود بزار ممنون
لطفا بزار خیلی خیلی کف کردم اما ادرین ادم دعوایی نیست خیلی باحاله
خیلی خیلی عالی بود حرف نداشت آفرین