
سلام به همه کره لاورا و عاشقان کیدراما😍 یه رومان کیدرامای عالی دارم براتون😉 خب دیگه زیاد براتون سخنرانی نمیکنم بریم سر رمانمون🙂❤
با صدای زنگ تفریح بچه ها با سر و صدا از کلاس خارج شدند..کتابم ادبیات کره ایم رو برداشتم و رفتم سمت حیاط..همین که رسیدم صدایی توجهم رو جلب کرد...سرم رو چرخوندم..بازم {هان سوجون} و دار و دستش داشتن برای یه دختر قلدری میکردن..کتابم رو محکم گرفتم و رفتم سمتشون...جلو دختره ایستادم و گفتم:برو...دختره با نگاه تشکر امیز یکم خم شد و با سرعت رفت...سوجون:هه باز این خانوم کوچولو اومد....+بهت گفته بودم دیگه برای دیگران قلدری نکنی...سوجون:پسر حرف گوش کنی نیستم...+معلومه!بهتره دیگه کارتو تکرار نکنی وگرنه گذارشتو به کمیته انضباطی مدرسه میدم....پوذخندی زد...دستمو مشت کردم و رومو برگردوندم و رفتم سمت نیمکتی که همیشه میشستم...همین که نشستم صدای {نا جینا} اومد...جینا:هیی {رونا}....+سلام جینا....جینا بهترین دوستم بود که در همه شرایط کنارم بود...جینا اومد و کنارم نشست...جینا:وای دختر دوباره باهاش روبرو شدی...+خیلی رو اعصابه نمیتونم ببینم همینجور برای دیگران قلدری میکنه...جینا:ولی خدایی خیلی جرعت داریا من از ترس غش میکنم...از دلم خبر نداشت..منم وقتی باهاش رو به رو میشم مث سگ میترسم😅اما فکر کنم حالت چهرم یچیز دیگه میگه...
کتابم رو باز کردم و شروع کردم به خوندن..اخه هیچی نخونده بودم و معلم امروز صد در صد من و صدا میزد..همین که درسو تموم کردم صدای زنگ اومد..با جینا رفتیم سر کلاس...(بعد از کلاس)بلاخره زنگ اخر خورد...کتابام رو جمع کردم و حرکت کردم سمت خونه...رمز در رو زدم و رفتم داخل...+سوهو..سوهوو...سوهو:چیه؟...امروز قرار بود با مامان و بابا تماس بگیری یادت که نرفته...سوهو:زنگ زدم گفتن حال خاله بهتره...+اوکی نودل میخوری برای نهار؟...سوهو:هوفف مگه چیز دیگه ایم داریم؟...+جوابتو بله در نطر میگیرم....سوهو داداش بزرگترمه...تقریبا ۲ سال ازم بزرگتره و سال اول دانشگاهشه...من و داداشم باهم زندگی میکنیم و مامان و بابام توی روستا هستن...نودل هارو اماده کردم و میز رو چیدم...نشستیم و باهم غذا خوردیم...سوهو:مدرسه چطور بود؟...+بد نبود؟راستی من میخوام برم سرکار...سوهو:چرا؟پول که به اندازه کافی داریم؟...+احساس خوبی ندارم که تو فقط مخارجمون رو تعمین میکنی..یه کافه پیدا کردم نزدیک مدرسمون حقوقش مناسبه و جاشم بد نیست...سوهو: میدونی که اگه مامان بفهمه...+نمیفهمه اوکی؟...سوهو:😐...ظرفارو جمع کردم و رفتم تو اتاقم سراغ درس و مشق...وقتی تموم شد جینا بهم زنگ زد...جینا:های..چطوری...+سلام عالی...جینا:میای بریم کارائوکه؟...+با کی؟...جینا:با یون هی(👩🏼) و لی یون(👦🏼)...+باشه...گوشی رو قطع کردم و لباس پوشیدم...سوهو:کجا میری؟...+با جینا و بقیه میرم کارائوکه...سوهو:پول داری؟...+بلهه...کفشامو پوشیدم و رفتم بیرون...سوهو هم رفت سرکار نیمه وقتش...رفتم پیش بچه ها که سرخیابون منتطرم بودن...سلام و احوال پرسی کردیم و رفتیم سمت کارائوکه که همیشه میرفتیم
بعد از کارائوکه مستقیم رفت کافه همیشگیمون...نشستیم و سفارشامون رو دادیم...+راستی من میخوام برم سرکار نیم وقت؟...یون هی:جدی؟....لی یون:با داداشت مشورت کردی؟...+اره بابا از فردا کارم رو شروع میکنم...جینا:موفق باشی...سفارشمون رو اوردن و بعد از تموم کردن امریکاتومون رفتیم خونه
فردا صبح-->صبحونم رو برداشتم و با عجله زدم بیرون....اخ بازم دیر کردم...اروم در کلاس رو باز کردم و رفتم تا بشینم سر جام...اما سر راه سوجون زیر پایی گرفتم و نزدیک بود بخورم زمین که با گرفتن دستم به لبه میز خودم رو نگه داشتم...+هی داری چیکار میکنی😠...لبخند شیطانی زد و سرشو خم کرد تو کتاب...اقای پارک:رونا صدبار گفتم وقتی دیر میکنی دیگه کلاس نبر رو هوا...+اما..اون....دندون قروچه ای کردم و گفتم:معذرت میخوام...نشستم سر جام و کتابم رو بیرون اوردم---زنگ تفریح>هنوز بخاطر زنگ اول عصبی بودم..صبحانم رو برداشتم و با بچه ها رفتیم رو حیاط...روی نیمکت نشستیم و مشغول خوردن شدیم...وسطای صبحانه خوردم جینا گفت:اخ من کیمچی اورده بودم وایسیدن بیارم..ظرف نودلش رو برداشت و بلند شد...جینا:زود میام....اما تا روشو برگردوند خورد به سوجون😨همه نودل ها ریخت روی کتش....جینا که رنگش پریده بود اومد عقب و خم شد...جینا:م.معذرت میخوام من واقعا ندیدمتون لطفا من و ببخشید😰...سوجون:معلومه حواست کجاست....جینا:شرمنده کتتون رو میشورم....سوجون کتش رودر اورد..سوجون:فکر میکنی با شستن مثل روز اولش میشه؟...جینا:خ..خب...سوجون:باید یکی مثل همین برام بگیری...جینا:ا..اما😰...سوجون:همین که گفتم....با شناب بلند شدم و رفتم سمتشون...+اون معذرت خواهی کرد حتی حاطره کتت رو بشوره دیگه چی ازش میخوای؟....سوجون: کت من با شستن مثل روز اول میشه؟....واقعا از دستش عصبی بودم...+که اینطور...کتش رو از دستش گرفتم و انددختم زمین...+الان مثل روز اولش میشه😏....دست و جینا رو گرفتم و پامو گذاشتم روی کت و از اونجا دور شدم...رفتیم سمت دیوار پشت مدرسه...درست جینا رو ول کردم و به دیوار تکیه دادم..+هوففف...جینا:دختر تو معرکه بودیییی😍..قلبم داشت میومد تو دهنم تو ناجی جون من بودی رونا😭❤️....+خودمم داشتم سکته میزدم وای😩....اروم دوتایی کنار دیوار نشستیم و بعد ازچند دقیقه زدیم زیر خندع😂😅
صدای زنگ کلاس رو که شنیدیم رفتیم توی کلاس...نشستیم سرجامون که یون هی و لی یون با سرعت اومدن پیشمون...لی یون:واو رونا خیلی شجاعی خدایی من با اینکه پسرم اما ازش میترسم😅😖...یون هی:من فکر کنم دوتا سکته رو رد کردم....+خودمم خیلی ترسیده بودم😅....داشتیم صحبت میکردیم که معلم اومد و ساکت شدیم...(زنگ اخر)...بلاخره زنگ خونه خورد...توی کلاس از بچه ها خداحافظی کردم..کیفمو پشتم انداختم و حرکت کردم سمت کافه ای که قرار بود کار کنم...توی راه به سوهو زنگ زدم...+سلام سوهو...سوهو:سلام...+خب زنگ زدم بگم من دارم میرم کافه ای که گفتم یا برا خودت غدا سفارش بدا یا نودل داریم درست کن...سوهو:تو نگران خودت باش خانوم کوچولو...+کوچولو خودتی خداحافظ...خندید و گفت:خداحافظ...گوشیو قطع کردم و از سوپری یه کیک گرفتم و خوردم...
رسیدم به کافه...اسمش بود{کافه عشق❤️}وارد شدم و رفتم سمت مدیر اونجا....+سلام من بِه رونا هستم قرار بود از امروز کارمو اینجا شروع کنم....^لباساتو عوض کن و مشغول شو...+بله...رفتم و لباسای مناسب پوشیدم و رفتم پای صندوق...دونه دونه سفارش میگرفتم و بعضی وقتا هم ظرف ها رو میشستم...تا ساعت ۶ اونجا مشغول بودم...^شیفتت دیگه تموم شد میتونی بری...+خیلی ممنونم...لباسای خودم رو پوشیدم و رفتم خوکه...به محض رسیدنم افتادم رو مبل...سوهو هم نبود و سر کار بودوخونه در سکوت کامل بود....پلکام سنگین شد و چشمامو بستم...کم کم خوابم برد😴

خب پارت یک چطور بود؟ خوشتون اومد؟ ادامه بدم یا نه؟💫 لایک و کامنت یادتون نره کیوتا💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ووایی رونا مثل خودمه منم تو مدرسه با قیداری دعوا دارم😅😅
😂
خیلی قشنگ بود ولی من کره ای بلد نیستم میشه بگی اسم داستان چیه؟
عشق یا نفرت
چون من عاشققققق کره ام
منم
رونا خعلیی خوشمله😂🤩
اخی اره
🎀هنوز نخوندم ولی مطمئنم قشنگه🎀
😍💋