10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💙 IU 💙 انتشار: 3 سال پیش 29 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام لطفا حمایت کنید
سلام از کسانی که لایک کامنت گذاشتن ممنون
نامجون:(که اینطور😳)... ته:(خب ا/ت تو میگی که اون کسی که خوانواده تو گشته ممکنه ماهم بکشه 🔫😥)... ا/ت:(احتمالش 50...50 🤔).. ا/ت:(البته میشه گفت 60 به 40🤭🤔)... شوگا با ترس:(خب کدومش خوبه😥)... میخواستم یکم اذیتشون کنم برایه همین... ا/ت:(40 درصد خوبه و60 درصد بد🤭😉)... جین:(نههههه من هنوز جونم نهههه😥😭).... منو جکسون بقیه زدیم زیر خنده 😂 از خنده پخش زمین شدیم... جیمین:(اینکه قرار ما بمیرم خنده دار 😡)... جکسون:(نه ا/ت سر به سرتون گذاشته 😂)... جی هوپ :(ا/تتت چرا 😥)... ا/ت:(برایه اینکه که یکم اذیت تون کنم 😂).... ته خندش گرفت خندید اعضا بهش نگاه کردن... جین:(وات د فاز 😳تو دیگه چرا مثل اینا دیوونه شدی..😂)... ته:(ا/ت تو واقعا خیلی 😂 اخ دلم..)... ا/ت:(میگم بهتر نیست بریم پیش کوک فکرکنم دیگه باید به هوش بیاد 🤔🌩️)... جی هوپ :(اره میگم ا/ت به کوکم باید بگیم)...ا/ت:(تویه بیمارستان نه ممکنه جاسوسی یا دوربین داشته باشع به هیچ وجه به کوک چیزی نم گین 😶)... اعضا:(چشم😂) رفتیم پایین اتاق کوک پیدا کردیم رفتیم داخل که.... مامان کوک و باباش اون دختر(سوریا) اونجا بودن... سوریا:(اوپا حالت خوبه😖)... مادر کوک :(پسرم خوبی 💔)... مادر کوک:(یک چيزی بگو 😭).. کوک تمام مدت سکوت کرده بود چیزی نمی گفت تا نگاهش به من بقیه افتاد لبخند زد گفت.. کوک:(امدین کجا بودین نگران بودم☺️)... مادر کوک و پدر کوک و سوریا برگشتن به طرف ما... سوریا که میشد عصبانی بودن از چشماش خوند... با سرعت امد طرفم دستش بالا اور که بخوابونه تویه صورتم چشمام بستم ولی چیزی رویه صورتم حس نکردم چشمام باز کردم دیدم جکسون دست سوریا تویه هوا خیلی محکم گرفته به جکسون نگاه کردم کامل میشد دید که خون جلویه چشماش (بچه ها اشتباهی عکس جکسون گزاشتم این عکسش ولباسش👆) گرفته.... جکسون:(دفعه ی بعدی اگر دست رویه با ارزش ترین کسم بخواهی بلند کنی مطمعن باش اون روز روز آخرت 💥🔫😡)... از حرفش کمی شکه شدم با ارزشترین کسم... دیگه چی😂😱... بعد سوریا محکم به زمین پرت کرد دلم خنک شد 😂 دختر هیز.... مادر کوک:(سوریاااا[ با داد] 😥)... رفت طرف سوریا کمکش کرد که بلند سوریا هم اشک تمساح میریخت 😭😂صحنه خنداری بود که این بار مادر کوک امد کار سوریا رویه انجام بده که... کوک :( مامانننن[با داد]... اگر دست به ا/ت بخور دیگه هیچ وقت مادر من نیستید😡😤😠)... مادر کوک نگاهی به من کرد گفت... مادر کوک:(پس تو ا/ت 😠دیگه دور پسر من نبینمت معلومه که بخاطر پول میخواهیش درضمن نامزد داره دیگه نبینمت).... کوک:(من با سوریا ازدواج نمی کنم😡)... ا/ت:(خانم جئون.. اولن برام مهم نیست راجب من چی فکر میکنین... دمن من خودم ادم قدرت مندی هستم... سومن... فکر نکنم شمارو دعوت کرده باشم که بیان اینجا.....)... ا/ت:(این بادیگارد ها کجان).... پدر کوک:( بادیگارد برایه چی؟؟؟)....
چند تا بادیگارد وارد اتاق شدند.... مادر کوک:(اینجا چه خبر 😳)... ا/ت:(این دستور رئیس جمهور 😏)... سوریا:(رئیس جمهور؟؟ 😱)... پدر کوک:( دروغ گو) برگشتم سمتش... پدر کوک:(تو کی باشی که با رئیس جمهور حرف بزنی😏)... نیانگ:(بچه خوند هاشیم)... که رئیس جمهور امد داخل مادر کوک. پدر کوک و سرویا شوکه شدند کوک هم همینطور... رئیس جمهور :(سلام.)... بعد همه بهش سلام کردیم... رئیس جمهور:(خب ا/ت دخترم همه چيز مرتب☺️)... داستان از زبان کوک.... چی چطور ا/ت دختر خونده رئیس جمهور که ته دم گوشم گفت... ته:(وقتی که از بیمارستان مرخص شدی بهت میگم قضیه چیه.)... سوریا:(سس.. سلام)... رئیس جمهور :(پس تو کسی هستی که میخواست رویه دختر من دست بلند کنه😠)... سوریا:(منو ببخشید 😖)... رئیس جمهور:(ببخشم چقدر گستاخ فکر میکنی کی هستی که بخواهی دست روش بلند کنی.... و شما خانم جئون فکر کنم دختر منو با این دختر اشتباه گرفتین اون نیازی به پول شما نداره😠 فکر کنم این شما هستین که طمع پول هستین 😤 و شما آقای جئون اینم بدون که ا/ت من نیازی به دروغ نداره حال هم لطفا برین بیرون میخوام با کوک تنها صحبت کنم.... حالا...) همه رفتن بيرون و فقط ما و رئیس جمهور بودیم رئیس جمهور امد نزدیکم و رویه صندلی که کنار تخت بود نشست.... رئیس جمهور :(تو واقع ا/ت دوست داری)... از حرفش شوکه شدم این از کجا میدونه... کوک:(ببخشید شما از کجا میدونید 😳)... رئیس جمهور :(مهم نیست من از کجا می دونم فقط سوال منو جواب بده)... سرمو پایین گرفتم... کوک:(اره خیلی زیاد😣)... رئیس جمهور:(چند وقت).... کوک:(از وقتی که دیدمش).... رئیس جمهور:(حتی اگر خلاف کار باشه 🤨).... کوک:(عشق.. چیزی نیست که بشه بیخیالش بشی😤).... رئیس جمهور:(که اینطور همون طور که فکرمیکنم.)... از رویه صندل بلند شد به طرف در رفت... رئیس جمهور:(پس بشدت مراقبش باش ☺️ )... رئیس جمهور از اتاق خارج شده رفت.....(رئیس جمهور کره👆☺️)
5روز بعد... داستان از زبان تو... تویه این 5روز یک چیزایی از مرگ سوجون کشف کردیم... امروز کوک از بیمارستان مرخص میشه من هم رفتیم سر قبر سوجون براش گل روز آبی بردم (دست گلت 👆😍) باهاش یکم حرف زدم... رفتم بیمارستان تویه راه بودم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم.... جک:(الو ا/ت)... ا/ت:(سلام بیان کلبه وقتشه 😎)... جک:(باشه 💥).. ا/ت :(صدایه چی بود 😣)... جک:(داریم گرگم به هوا بازی میکنیم.. درضمن ما کلبه هستیم 😏💥🔫)... ا/ت:(باشه)... گوشیه قطع کردم رسیدم بیمارستان اعضا سوار کردم... اعضا:(سلاوم😂)... ا/ت:(سلام😂)... تویه راه بودیم که به به دو راهی خوردیم... ا/ت:(بچه ها میخوام ببرمتون جایی)... بعد جاده سمت راست رفتم... نامجون :(کجا ا/ت)... ا/ت:(کلبه).. بعد 20دقیقه به جاده رسیدیم.. جلومون یک سنگ بزرگی بود... کوک :(ا/ت؟؟😱)... پامو گزاشتم رویه گاز که اعضا جیغ زدن 😱از سنگ عبور کردیم به جاده مخفی رسیدم... اعضا چشماشون باز کردن... ته:(الان ما مردیم😦)... کوک:(نه هنوز)... جیمین:(ا/تتتت این چه کاری بود که کردی 😠)... که توتو امد رویه کاپوت ماشين اعضا دوباره جیغ زدن... از ماشين پیاده شدم... جین:(یاااا دیونه شدی میخور تور 😱😥)... از ماشین پیاده شدم توتو بقل کردم از ماشین اوردمش پایین... رفتن سوار شدم ماشین روشن کردم... جی هوپ :(ا/ت قضیه چیه؟؟)... ا/ت:(اون فقط به شکارچی ها حمله میکنه به ادما یه ادی کاری نداره) ... به طرف کلبه حرکت کردم رسیدیم که جکسون از رویه کاپوت ماشين پرید ولی نیانگ زدش و ماشين پارک کردم اعضا هم پیاده شدند
رفتم پیش بقیه... جکسون:(نیانگ تو تقلب کردی قبول نیست 😤)... نیانگ:(باخت قبول کن 😝 بازنده بازنده ایی بازنده)... جکسون افتاد دنبال نیانگ همینطور بازی میکردن که💥🔫 صدای تفنگ امد جک بود... جک:(یهوو من بردم 😎😆)...بعد بالا پایین میپرید.. منم امدم بزنم تو ذوقش.. تفنگ از دست نیانگ گرفتم به طرف جک شلیک کردم... ا/ت:(😎😎)... جک:(ا/ت تو کیه امدی 😦)... ا/ت:(الان چرا؟؟؟)... یک هو تفنگشو به طرفم گرفت شليک کرد جا خالی دادم به طرفش دویدم تفنگ ازش قابیدم 😎... جک:(یعنی سرعت واکنشت خیلی بالاست با اینکه بزرگترم وبرنده هستم ولی همیشه به تو میبازم چرا😦)... ا/ت:(فلفل نبین چه ریز بشکن ببین چه تیز 😎)... کوک:(اینجا چه خبر (داد زد) هان تفنگ دستون چی کار میکنه ها😥😠)... تازه دوزاریم افتاد که کوک هنوز نمی دونه... ا/ت:(خب کی به کوک میگه قضیه میگه 🤨🤔)... کوک:(کی چیه میگه قضیه چیه ها)... جکسون:(ا/ت تو داستان خودت بگو ماهم داستان خودمون میگیم و بقیه داستان که مربوط به همون تو و جک میگن قبوله💥😝)... نیانگ :(اید بهتری نداری واقعا 🤔)... جکسون :(تو داری🤨)...نیانگ:(نه ندارم 😏)... جکسون :(پس زر الکی نزن 😎😝)... خندم گرفت ریز خند ای کردم... ا/ت:(بریم داخل که همه چیز بدونی)... رفتیم داخل همه چیز باش تعريف کردم همه چیز براش گفتیم از یتیم بودنمون.. و مافیا بودن و هدف هم گروهی شدن من با اونا براش گفتیم... انگار تویه شک بود... کوک:(که اینطور 😔💔)... نمی دونم چرا ناراحت بود(لباست 👆 😍) که گوشی جک زنگ خورد... جک:(الو... سلام.. بگو کارتو.. چییی دوباره دخترا دزدیدن دارن میبرن فرانسه... از چه جاده ای باشه 4ماشین امده کن... 2تا پر 2 خالی خدانگهدار)... ا/ت :(دوباره اینا کارشون شروع کردن😠)... نیانگ:( بهتر همین الان بریم 😣)... جکسون:(ا/ت تو بمون از اونجایی که...)... نزاشتم حرف بزنه... ا/ت:(خودم فهمیدم برین خوش خبر برگردین😉)... بچه ها رفتن اعضا هم رفتن پایین عکس میگرفتن فقط منو کوک بودیم...
نگاهی به کفشام کردم کفش هایی بود که سوجون برام خرید بود دلم براش تنگ شده بود (کفشت👆❤️)... کوک:(ا/ت تا حالا عاشق شدی😔)... ا/ت :(نه میگن خیلی بد🤨)... کوک:(اره خیلی بد کاری میکنه که دیوونه میشی براش ولی اون دوست نداره چرا انقدر عشق بد اصلا چرا عاشق میشیم💔😭😭)... نمیدونم چرا گریه ش گرفت رفتم بقلش کردم اونم منو محکم بقل کرد... کوک:(ا/ت من...)... منتظر بود که حرفش بزنه... کوک:(من دوست دارم 💙)... شوکه شدم از حرفش امدم ازش جدا بشم نزاشت... کوک:(ا/ت من بد جور عاشقت شدم حتی با وجود مافیا بودنت هم دوست دارم...)....جوابی نداشتم که بگم ولی خب منم اون دوست داشتم... ا/ت:(فکر کنم منم دوست دارم 💙)... کوک منو از خودش جدا کرد بهم نگاه کرد لبخند کیوتی زد... کوک:(ممنون که دلمو نشکستی 😭😉)... آروم اشکاشو پاک کردم... ا/ت:(با نامزدت می خواهی چی کار کنی🤨)... کوک خندید لبشون نزدیک کرد👄تویه شک بودم و فقط چشمامو بستم... بعد چند ثانیه نفس کم اوردیم ازم جدا شد نزدیک گوشم شد گفت... کوک:(لبات مزه آبنبات میده)...
لایک کامنت بزار تا پارت بعدی بیاد
안녕 오랜만이야
سلام، یه مدتی میشه که
물음표 없이 참 너다운 목소리
هیچ لحن پرسشی تو حرفات نیست, این بیشتر خود تویی
정해진 규칙처럼
با این که یه قانونه
추운 문가에 늘 똑같은 네 자리
جای تو مثل همیشه سرد و خالیه
제대로 잘 먹어 다 지나가니까
مطمئن شو که خوب می خوری چون همه اینا می گذره
예전처럼 잠도 잘 자게 될 거야
بلاخره می تونی مثل قبل خوب بخوابی
진심으로 빌게
من واقعا قبول دارم
너는 더 행복할 자격이 있어
تو حق داری خوشحال تر باشی
그런 말은 하지 마 제발
اون حرف هارو نزن، خواهش می کنم
그 말이 더 아픈 거 알잖아
می دونی اون کلمات بیشتر دردناکه
사랑해줄 거라며 다 뭐야
می گی که دوستم خواهی داشت. چه فایده !؟
어떤 맘을 준 건지
نمی دونی که
너는 모를 거야
چه قلبی بهم دادی
외로웠던 만큼
به همون اندازه که تنها بودی
너를 너보다 사랑해줄 사람
امیدوارم کسیو ملاقات کنی
꼭 만났으면 해
که بیشتر از من بهت عشق بورزه
내가 아니라서 미안해
متاسقم که اون شخص من نیستم
주는 게 쉽지가 않아
رها کردن آسون نیست
그런 말은 하지 마 제발
اون حرف هارو نزن، خواهش می کنم
그 말이 더 아픈 거 알잖아
می دونی اون کلمات بیشتر دردناکه
사랑해줄 거라며 다 뭐야
می گی که دوستم خواهی داشت. چه فایده !؟
어떤 맘을 준 건지 끝내 모를
نمیدونی با چه احساسی رهات کردم
솔직히 말해줄래 제발
خواهش میکنم باهام صادق باش
너라면 다 믿는 거 알잖아
میدونی که هرچی بگی باور میکنم
네 말대로 언젠가 나도
همونطور که خودت گفتی
나 같은 누군가에게
فک میکنی روزی بیاد که
사랑받게 될까?
کسی مثل خودم بهم عشق بورزه؟(این اهنگ اهنگ ا/ت که مینویسه میخونه تنها ای اگر اسمش خواستین بگین)
خدانگهدار
بای بای بای
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
دوستان پارت بعدی 6میشه خیلی متفاوت است
دوستان ببخشید من فعلا انگیزه ندارم برایه ادلمه دادن 😔😔