6 اسلاید صحیح/غلط توسط: holle_sha انتشار: 3 سال پیش 133 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام پارت دوم
چون دو بار گذاشتم عدم خورد فکر کردم عکس نزارم خودم مینویسم چون اون دوبار عکس بودن😊زیاد حرف نمیزنم برو بعدی👈🏻
رفتم بالا رو پشت بوم رو سکو ایستادم و که ی دفعه پام لیز خورد و افتادم اما یکی دستم رو گرفته بود اون قاتله بود
سارا:(دستم رو ول کن)
جیمین:(دیونه ای)
سارا:(گفتم دستم رو ول کن)
جیمین:(نمیخوام)
سارا:(گفتم ول کن نترس قاتل حساب نمیشی من خودکشی کردم)
جیمین:(من قاتل نیستم)
جیمین:(خب یک دو سه)
[جیمین]
تا سه شمردم و اوردمش بالا تا اوردمش خواست دوباره بپره
جیمین:هوی ببین من کار ندارم میخوای چکار کنی میخوای بمیری میخوای زنده بمونی اما اینجا نه من جوابگو نیستم که چرا مردی دروغ میگم
سارا:(من میخوام خودکشی کنم اصلا زنده بمونم یا بمیرم کی توجه میکنه برای کی مهمه)
جیمین:(😐توقع داری گریه کنم یا بگم من اصلا تو امروز چه کارا کردی منو جلوی اون خدمتکارا و دستیارم تحقیر کردی من برای اولین بار حس مردن رو گرفتم)
سارا:(واو اولین بار پس اگه تو اولین بارته من بیشتر از یک باره و از یک بار بیشتر اصلا تو چی میدونی من چی کشیدم)
جیمین:(😑هر چی کشیدی حقت بود حتما🙄لا بود هم داری دروغ میگی چون همه دروغ میگن😐)
سارا:(تو خفه)
خدمتکار«:آقا و(زمزه زیر لب)ه*ر*ز*ه(بلند)و خانم آقا صداتون میزنن»
جیمین:(😂😂خدمتکار دوباره بگو اون کلمه که به این گفتی)
خدمتکار:(ه*ر*ز*ه)«کسی معنی اینو میدونه؟»
جیمین:(اخراجی😡)
جیمین:(سارا بیا بریم)
دست سارا رو گرفتم با اینکه دوست نداشتم اما باید نقش بازی میکردم که من اونو دوست دارم و معدب باشن باهاش مگه اون آدم نیست؟🤨
[سارا]
برای اولین بار احساس خوبی کردم
سارا:(بله بابا)
پس:(آقای پارک جیمین)
جیمین:بله آقای (عنصری😂) پدر جان
پس:(وسایل آماده هست حالا میتونید برید)
سارا:(پدر میشه اول برم ی جایی؟)
پس:(نه)«پدر←پ،سارا←س»
سارا:(اما اون متعلق به ما..ول)
جیمین:(برو)
سارا:(تو ذهن مگه به تو گفتم که اجازه بدی قاتل؟){ممنون}
رفتم تو اتاقم و گردنبند و چیزایی که داشتم مامانم بهم داد رو برداشتم و وسایل مامانم که نگه داشتم رو اومدن پایین
خیلی خب به سلامت برید
سوار ماشین شدم و رفتیم به خون «وسط راه»
سارا:(میشه منو اینجا پیاده کنی)
جیمین:(نه)
سارا:(پیاده کن)
جیمین:(نه نه نه نه)
سارا:(من خونه دارم میرم اونجا دیگه هم نمیخوام ببینمت)
جیمین:(مامانم منتظر عروسشه پس نه)
سارا:(بگو عروسش تا من کارام رو تموم کردم خوابیده دیگه برگشتم فردا میاد)
جیمین:(سه ماه پیش من میمونه برای خانمی)
[جیمین]
رسیدیم خونه:/
مامان جیمین:(عروسم رسید خب چی صدات کنم خوبه آها دخترم😊 خب دخترم برو تو اتاقتون و لباسات رو عوض کن)
سارا:«ممنون(سر سارا پایین و گریه میکنه)مادر جان(و هم اکنون گریه برای مادر گفتن درک کنید خیلی سخته)مادر جان اتاق کجاست»
مامان جیمین:(جیمین میبرتت آها اون اتاق دوتاتونه لباسات رو هم اوردن و تو اتاق جیمین چیدن)
جیمین:(اما مامان چطور چطور من نمیخوام😕🥺)
(مامان جیمین اینطوری مج م یعنی مامان ج یعنی جیمین)مج:(خیلی خب برید برید تو اتاق دیر وقته)
جیمین:(خب میشه من بیرون بخوابم آخه کار هم دارم🙂)
مج:(نه من اجازه نمیدم
دخترم تو هم حرفی بزن)
(سارا داره گریه میکنه اگه حرف بزنه تابلو میشه)
سارا ی خمیازه میکشه که مسئله رو عوض کنه
مج:(خوابت میاد برو بخواب)
سارا هم سرشو تکون داد
جیمین:(بریم🙄)
رفتین تو اتاق تو هم لباسات رو گرفتی و رفتی سمت حموم و عوض کردی و رو مبلی که بود خوابیدی
جیمین هم کار میکرد و حواسش نبود چی شده
جیمین: ساعت 5 صبح خسته شدم برم یکم بخوابم
«ذهن جیمین،😶این چیه چرا رو مبل خوابیده به هر حال من برم بکوبم(بخوابم)»
"روز بعد"
سارا:(صبح بخیر)
مج:(صبح بخیر دخترم بیا کمکم صبحونه آماده کنیم)
سارا:(بله حتما)
مج:(سارا جون میشه بری بری جیمینو بیدار کنی)
سارا(ذهن سارا چی من چی نه من اون اون کا..کارو نمیکنم اَه باید بکنم خیلی خب میکنم)
سارا:(بله حتما)
سارا:«هوی هوی با توم بیدار شو هویییییییییی خواب بسه(داد هشتاد برابر)هییییییییییییییی بیییییییدااااااارررررر شوووووووووووو»
جیمین:(بیدار شدم😒 فقط ی سوال همیشه آدما رو اینطوری بیدار میکنی؟)
سارا:(خیلی هم خوشت بیاد! مادرت صدات میکنه)
جیمین:(ببینم دیروز گریه کردی😂😂درسته گریه کردی وقتی که سرت پایین بود گریه کردی😂😂😂چرا گریه کردی؟😂😂😂😂)
سارا:«فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه😭»(گریه دوباره)(دست خودش نیست فقط اشک از چشاش سرازیر میشه)
جیمین:(مگه چه چیزی گفتم من خب مامانم نبینتت که مشکل میشه)
[سارا]
ی چاقو🔪 تو اتاق بود گرفتمش و...
چالش چالش داریم چالش داریم چالش😂 خب برو بعدی آها ببین من جاهایی که به نظرم حساسه کات میکنم خب انیمه ها رو دیدید کمن من هم اینطوری کمن اما انیمه نیستن🙂آها دارم ی داستان دیگه درباره تهیونگ مینویسم اسمش هم عوض شد با ژانر:هیجانی،اکشنی،عاشونه اما زیاد عاشقونه نیست💞ژانر این داستان هم:مافیایی،اکشنی،و خونوادگی(منظورم تو داستانه)ژانر داستان روزی روزگاری هم:عاشقونه،دوستانه،کمدی و برو بعدی
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
بازم عالیییی لایک کردم 💕💖
ج.چ : لازم نیست بگم الان میرم پارت بعدی رو میخونم میفهمم چی میشه 😂
😂😂😂😂
خیلی عالیه 😻😻😻😻😻😻
مرسی✨💖
پارت سوم پخش شد✔️
پارت بعدی عشق ناگهان تو صف بررسی❤️
فقط عدم نخوره و تایید بشه💜💚
منتظر پارت بعد هستم💛💜
عالیییییییییییییییییی
عالیییییییییییییییی
چرا پارت بد رو نمیزاری
نصفه هست میخوای تازه کامل میکنم نت ندارم پس چطور بزارم؟
اوضاع خوب بشه میزارم اصلا براش من تست درست کردم برو بخون فدات❤️🙂
بای👋🏻
پخش شد✓
سلام ببخشید مدتی نبودم خب الان میزارم ادامه رو🙂
زود تر پارت بدی رو بزار
گذاشتم تو صف بررسی هست😊