سلام بچه ها ساعت ۲ نصف شب امدم براتون داستان بنویسم خدایی قدرم بدونید لایک کامنت بزارید خب بریم شروع داستان
بالا را بخون مهمه خب برام شروع داستان زبان کوک: صبح بلند شدم رفتم اشپز خونه دیدم اعضا دارن صبحونه میخورن من رفتم جین: صبح بخیر کوک کوک: صبح شما هم بخیر ته: دیشب نصف شب صدای ماشین از توی پارکینگ شنیدم کی رفته بیرون؟ کوک:من بودم ته: چرا نکنه کوک: نه بابا اون طوری که فکر میکنی نیست ته: پس چی کوک: رفت بودم دختر خاله ام را بیارم ته: مگه دیشب رسید کوک:اره جین :گفتی چند سالشه کوک: ۱۳ سالشه جین: پس هنوز بچه اس کوک : انقدر باحاله که این فکر نمی کنی بچه اس خودم باهاش خیلی حال کردم نامی : واقعا کوک: یعنی میگی دروغ میگم نامی :منظورم این نبود شوگا:بیخیالش ولش کن صبحانه بخورید سرد شد اعضا: باشه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عزیزم بخاطر حمایت کن میخوام از تستی برم
لطفا دیگه پارت بعد رو بزار ۳ هفته شد
میشه پارت بعد رو بزاری؟
خیلی خوبه
پارت بعد پلیز