سلام بچه ها خوبید ببخشید یکم دیر شد درگیر بودم امیدوارم راضی باشید
مرینت گذشته : رو مبل نشسته بودم میم میم با ادرین حرف میزد و اینده هامون هم تو اتاق هاشون مشغول بودن حوصله م سر رفته بود میم میم گفت پس که حوصله ت سر رفته گفتم نه من کی همچین حرفی زدم در واقع من فقط فکر کردم به زبون نیاوردم اون گفت من ذهن رو حک میکنم پشمام ریخت گفتم که چی حوصله م سر رفته یکم فکر کرد بعد یه کتاب اورد گفت خیلی از این خوشت میاد بخونش منم سرگرم شدم و اون دوباره شروع کرد به حرف زدن کنجکاو بودم بدونم چی میگه ولی اگه فضولی میکردم قطعا ادرین ناراحت میشد پس به کتاب خوندن ادامه دادم میم میم : ادرین گفت که باهام کار داره بعد از اینکه کتاب رو به مرینت دادم رفتم ببینم چی میگه گفت تو که یه جادوگری قطعا اینکه کت نوار هستم رو میدونی گفتم بله گفت و میدونی عاشق لیدی باک شدم گفتم اره میدونم اگه میخوای بپرسی دوست داره یا نه باید یه توضیح مفصل بهت بدم یا بفهمی چی به چیه گفت باشه میشنوم ادرین گذشته : میم میم شروع کرد که برام همچی توضیح بده گفت : لیدی باگ همکلاسی تو هست گفتم خب بقیش گفت تو اونو مثل یه دوست میبینی گفتم خب معلومه گفت ولی اون عاشقته گفتم اما اون بار ها بهم گفته که منو دوست نداره گفت اون کت نوار رو دوست نداره بلکه ادرین رو دوست داره و هویت کت نوار رو نمیدونه بخاطر همین هست که اگه هویتت رو بدونه عاشقت میشه از خوشحالی می خواستم پرواز کنم گفتم اون کیه کیه ؟ گفت میفهمی گفتم میخوام الان بفهمم گفت : میدونی آدرین تو خیلی دلش رو شکستی گفتم چرا ؟ گفت تو همش با کارایی بودی اون دیده دلش شکسته الانم در اینده هویتت رو میدونه خودتم میدونی ولی نمیدونم چرا هیچ کدوم نمیاین وسط ابراز کنید احساساتتون رو گفتم خواهش میکنم یه نشونه برام بذار گفت یه چیز خیلی اسون میگم شیز عه جاست فرند 😂😂😂😂 گفتم شیز جاست فرند کیه ؟ گفت هم خونه ت هم خونه م مرینت مگه میشه ؟؟؟؟ نویسنده : بچه ها مرینت قراره با ادرین حرف بزنه ولی من مکالمه شون میندازم پارت 8 😁😁
مرینت در اینده : برم پیش ادرین یکم باهاش حرف بزنم رفتم بیرون از اتاق در زدم رفتم داخل داشت کتاب میخوند از دستش کشیدم گذشتم رو میز گفتم میخوام باهات حرف بزنم عزیزم گفت عزیزم ؟ بعدشم نیش خند زد گفتم میزنم تو گوش ت ها ادرین گفت به من چه تو میگی عزیزم بانوی من شوکه شدم گفتم خیلی وقت بود نگفته بودی بانوی من ناخود اگاه گریم گرفت و پریدم بغلش خوش به اون روز هایی که من بانوی من بودم و ادرین پیشی ( کت نوار پیشی لیدی باک بانوی من طبق عادت) گریم تموم شد از بغلش اومدم بیرون گفت پس خوشت میاد گفتم ساکت بعد رفتم بیرون گفت مگه نمیخواستی حرف بزنی گفتم سر شام بهت میگم الان حال ندارم گفت باشه عزیزم تا شب گفتم میشه ساکت شی گفت نه بعد رفتم تو آشپز خونه شام بپزم
آدرین در آینده : کم کم داشت خوابم میبرد که مرینت اومد تو گفت شام حاضره عزیزم ببین جو نگیری همینجوری میگم عزیزم بعدش رفت پاشدم رفتم سر میز شام گفتم میخواستی حرف بزنی گفت اره چیزه میخواستم بگم که من یه معجزه گر رو گم کردم معجزه گر لاک پشت گفتم چچوچچچچی ؟؟؟؟ گفت درسته باید کمک کنی به من عزیزم گفتم معلومه کمک میکنم چه کمکی از دستم بر میاد عزیزم ؟ گفت بهت میگم و لبخند غمگینی زد
بچه ها برق ما رفته منم شارژ ندارم ادامه واسه پارت 8
لایک و کامنت و فالو یادتون نره
بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام دوستان
لطفا وارد پروفایل من بشید و داستانم را بخوانید. ممنون
عه تو هم هی میگه اینجاشو اونجا میگم حوصله ندارم برق ها رفته نمیدونم زود بنویس دیگه دارم میمرم قلبم دیگه نمیزنه واقعا که عالیه همچین داستانی ندیدم واقعا عالیه
خوشحالم خوشت اومده
تورو خدا بنویس دارم سکته میکنمممممممممممممم
تورو خدا تا ننویسی دست برنمیدارم
تو در جای حساس قط کردی چرا اینکارو میکنید اخه من هر روز میام میبینم هنوز نیومده