پارت دهم
بعد از یک ماه مامانم برگشت پیشم و گفت = سلام هیه جونم . خوبی ؟ اسم این بچه تیانه . خوشگله ؟ مثل خودته نه ؟ من فهمیدم کسی جای منو گرفته . اسمش هم تیان هست . اما من ناراحت نشدم چون میدونستم دختر واقعیش براش مهم تر بود تا من . اون هیچ وقت اسم خودشو نگفت و اصرار داشت تا من اون رو مامان خالی صدا کنم . جیمین همون مابین ها ، اشکای هیه رو پاک کرد و بعد دوباره هیه ادامه داد = اون بعد از گذشت چند سال که بچش بزرگتر شد ، اومد و تو پرورشگاه کمک میکرد . چون اون قادر به باردار شدن برای بار های دیگه نبود و از اونور هم بچه دوست داشت . من و اون و کنیا و چو و نگوت همه باهم اونجا ، با اون خانم بازی میکردیم و کلی بهمون خوش میگذشت ما تا وقتی که بریم دانشگاه باهاش بودیم اما بعد از اون ارتباطمون قطع شد . چند وق ق ق ت پی پیشم کنیا گفت که اون خانم و اقا تو یه تصادف فوت شدن . 😞😢 ...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالی بود آجی جونم😻🍭
پارت بعد لطفااااااا.🍭✌🏻
چشم گلم 😃😊😊😊😊