خب سلام دوباره اینم از پارت دوم
از زبون دختر کفشدوزکی:فقط من و گربه مونده بودیم سعی کردم که تا جایی که میتونم به مادربزرگم فکر نکنم برای همین دوباره گفتم:گردونه ی خوش شانشی.و یک طناب اومد.گربه گفت:خب بنظرم مایورا ضعیفتره به اون حمله کنیم؟.من قبول کردم و طنابو دادم چون یو یو به اندازه ی کافی محکم بود.بعد از ده دقیقه فهمیدم که نمیتونم تنهایی باهاش مبارزه کنم.برای همین سریع به گربه گفتم:من میرم یکی معجزه گر بردارم بعد سریع میام.من تصمیم گرفتم که معجزه گر...........بردارم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
عالی بود رود بعدی بزار
اکیاما کیه؟
عالی بود