سلام بچه ها اینم از قسمت دوازدهم😍 این قسمت یکم کوتاه ولی قسمت بعدی یه سورپرایز غیر قابل پیشبینی دارم و قسمت بعدی هم قسمت آخر این فصل فصل سوم رو بدون فاصله شروع میکنم امیدوارم لذت بیرید کامنت فراموش نشه🌹
چشم هامم باز کردم توی بیمارستان بودم🤦♀️😐 خیلی آروم با خودم زمزمه کردم:«پس هر دفعه که بمیرم از این لحظه دوباره زنده میشم😈 یه حس مصونیت بهم دست داده بود 😅 یه کارد جراحی رو میز بود برداشتم و فرو کردمش تو قلبم🤣 همه چیز سیاه شد اما دوباره چشم هامو تو بیمارستان باز کردم نزدیک به پنج دفعه این کارو تکرار کردم😆 خیلی لذت بخش بود اما وقت برای تفریح نبود دوباره کار های دفعه ی قبلی رو انجام دادم خودمو زدم به خواب 😴اونا منو بلند کردن و بردن پیش اقای ناکس اون از روی صندلی اش بلند شد و اومد بالای سر من کل کل هامون شروع شد همزمان که حرف میزدم سعی میکردم دستمو آزاد کنم قفل باز شده بود ولی انگار زورم نمی رسید بازش کنم😱 دیگه اصلا به حرف های ناکس توجه نمیکردم با خودم میگفتم:«من که دفعه ی قبل بازش کردم چرا الان اینطوری شد»ناکس وسایل جراحیشو آورد😰 میخواست شروع کنه که یهو...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی
خیلی خوب بود
خسته نباشی :)
بسی عالی و فوق العاده 👌🌸
عالی بود پارت بعدی رو زودتر بزار 😍😍