11 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🍨𝓗𝓪𝓷 انتشار: 3 سال پیش 180 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
آمدم با پارت بعدی فقط بچه ها دیدید 2 تا پارت 5 بود آخه اونی که دوم منتشر شده بود اول نوشته بودم دیدم نیومده بود دوباره نوشتم
بالا رو بخون
و داشتم میفتادم که جیمین گرفتم آخيش شانس آوردم همه که چشم هاشون رو بسته بود فقط جیمین بود که چشاش باز بود و منو گرفت من خیلی دست و پا چلفتی شده بودم از اون روز از جیمین تشکر کردم و بهش گفتم که باهاش قرار میزارم کایلی خیلی بیشتر از من تشکر کرد رفتیم خونه گوشیم رو برداشتم مامانم تصویری زنگ زده بود
همه چی رو بهش گفتم قرار بود بیان کره دو روز منم از خوشحالی داشتم بال در میآوردم به کایلی و آیو و جیسو گفتم مامان بابای اونام قرار بود بیان خونه رو جمع و جور کردیم تا وقتی اومدن خونه مرتب باشه خونه رو کردیم مثل دست گل فردا قرار بود بیان صبحانه رو از امروز درست کردیم ناهار و شام هم همینطور
منم رفتم دوش گرفتم وقتی در اومدم جیمین پیام داد بریم بیرون شام بخوریم منم موهام رو خوشک کردم باهمون لباسیی که از بیمارستان مرخص شده بودم کایلی تنم کرده بود با یک کفش پاشنه بلند سفید و آرایش از خونه رفتم بیرون همون جایی که جیمین گفته بود
رفتم سوار ماشین شدم رفتم به اونجا جیمین رو دیدم که نشسته بود و کلی آرمی کنارش بودن و ازش امضا میگرفتن منم نرفتم تا کمی باهاش حرف بزنن آرمی ها همنجا وایستادم که یه پسر آمد آهان اون هم دانشگاه ایم بود تو ایران بهش سلام کردم ولی اون یه سوال عجیب پرسید گفت میای قرار بزاریم منم گفتم با کس دیگه ای قرار میزارم
گفت پس بیا شام باهم بخوریم منم دیدم کنار جیمین کلی آدم هست پس فرست خوبی بود بهش زنگ زدم و گفتم بمونه یه روز دیگه بعد بهش گفتم باشه بیا یه شام باهم بخوریم از زبان جیمین داشتم امضا میدادم که ات زنگ زد و گفت بمونه یه روز دیگه دیدم فرست خوبیه به خاطر همین گفتم باشه
موقع رفتن ات رو دیدم که با یه پسر شام میخورد عصبی شدم زنگ زدم بهش گفتم ات کجایی گفت چرا گفتم سریع از پسر جدا شو باهم دیگه حرف داریم (یا حضرت بنگتن) ات هم گفت اون هم دانشگاه ایم بود تو ایران اینم اولین شامی هست که باهم میخوریم پیش توهم کلی دختر بود و داشتن ازت امضا میگرفتن تا اون آمد به من گفت باهم قرار بزاریم منم گفتم با کس دیگه ای قرار میزارم اونم گفت پس باهم یه شام بخوریم منم قبول کردم سر من عصبانی نشو بعدم قط کرد دیدم حق با اونه پس رفتم
خونه دراز کشیدم اصلا چرا باید از اون دختر خوشم بیاد اونم مثل بقیه دخترا یه دختره از ولی اون دختر خوشگل ترین دختری بود که تاحالا دیده بودم پس بی خیال اون روز شدم همینطور که داشتم غر میزدم خوابم برد فردا صبح که بیدار شدم دیدم ازم معذرت خواهی کرده منم قبول کردم نوشتم بیا همو ببینیم نوشت آخه نمیتونم الان بیام منم قبول کردم
از زبان ات یکمی بعد بهش پیام دادم بیا همو ببینیم نوشت باشه رفتم همون لباسای دیروزیم رو پوشیدم و رفتم همون جا دیدم جیمین اونجاست کمی باهم حرف زدیم و رفتیم مامانم اینا اومدن نمیدونستم چیکار کنم از خوشحالی اول از همه پدربزرگم رو بغل کردم بعد بابام بعد مامانم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دلم براشون تنگ شده بود
واقعا خوشحال بودم که مامانم اینا اومدن داشتم از خوشحالی میمردم وایی چقد دلم براشون تنگ شده بود بعد از شام خوابیدیم صبح بیدار شدم دستم خیلی درد میکرد ولی بلند شدم صورتم رو شستم و صبحانه خوردم با مامانم اینا حرف زدم بعد
خب تمام شد
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
مرسی ❤️❤️❤️
ممنونم
ممنون
عالی بود❤️❤️
عالی بود