
سلام با PART:2اومدیم فقط بگم که داستان چند قسمت دیگه جذاب میشه 😍🤩شاید زیاد جذاب نباشه ولی به مرور زمان بهتر میشه دنبال لایک کامنت بازنشر فراموش نشه
(ادامهی داستان از زبون آدرین یا گربه ی سیاه )رفتم به گوشیم نگاه کردم ساعت 17/17دقیقه بود ?? بعد دیدم پلگ هنوز خواب بود ?یعنی مشکلش چی بود که امروز اینقدر خوابید (چون تا ساعت یازده داخل جعبه معجزهگر بود و تا اون وقت خواب بود و الان از ساعت 12/15تا الان خوابه?)رفتم قدم زدم یک صدا هایی می اومد (صدای تیر)نمیدونم مشکل از کجاست رفتم پلگ رو بیدار کردم گفتم ادامه اش بگو گفت ادامهی چی گفتم ادامهی اینکه پدرم چی شد گفت آها اون گفتم آره اون بعد یهو
یهو پلگ خوابش برد ? بیدارش کردم بعد گفت راستی من کلی پنیر دارم گفتم خب برو بخور گفت معلومه که میرم می خورم رفت پیشه یک کمد توش پر از پنیر بود تعجب نکردم??چون اون عاشق پنیر بود? تمام پنیر ها رو در 25ثانیه خورد ?? باورم نمیشه که اون اینقدر بخوره هی امروز داشت عجیب و عجیب تر می شد (چون پدرش نبود تلویزیون شبکه ها قطع بودند پلگ خیلی خوابید و خیلی خورد تازه اینجا رو ببین!) پلگ یک نقطه ی سفید روی بدنش بود اول فکر کردم پنیره
یهو پلگ خوابش برد ? بیدارش کردم بعد گفت راستی من کلی پنیر دارم گفتم خب برو بخور گفت معلومه که میرم می خورم رفت پیشه یک کمد توش پر از پنیر بود تعجب نکردم??چون اون عاشق پنیر بود? تمام پنیر ها رو در 25ثانیه خورد ?? باورم نمیشه که اون اینقدر بخوره هی امروز داشت عجیب و عجیب تر می شد (چون پدرش نبود تلویزیون شبکه ها قطع بودند پلگ خیلی خوابید و خیلی خورد تازه اینجا رو ببین!) پلگ یک نقطه ی سفید روی بدنش بود اول فکر کردم پنیره
دست خودم نبود گریه کردم و روی زمین نشستم و داد زدم من همینجا میمونم گفت ولش کن این دیوونه رو گفتم برو رفتم تو خونه تا تغییر شکل بدم رفتم به پلگ گفتم مشکلی نداره تغییر شکل بدم (بدلیل اینکه پلگ سفید شده) گفت باشه تغییر شکل بده گفتم پلگ پنجه ها بیرون بعد پلگ سیاه سفید شد گفتم این دیگه چیه گفت یادم نمی یاد گفت خب می تونی دوباره بگی یا شاید...... آها یادم اومد پنجه های سفید بیرون بعد یه قدرت جدید پیدا میکنی که باید خودت کشفش کنی (مال کفشدوزک هم همینه) گفتم پنجه های سفید بیرون بعد تبدیل شدم
(دقیقاً شده بود مثل کت بلانس فقط بومرگ هم داشت)(ادامه از زبون کفشدوزک) شنیدم اسمشون اسپیلاست رفتم ببینم که آدرین چی شده بعد دیدم که انگار کت بلانس اونجا بود وای نه باید چیکار کنم رفتم بهش حمله کنم (از زبون آدرین)وای یکی مثل کفشدوزک بود یهو به حمله کرد? گفت کت بلانس می کشمت (اون دفعه فقط یادش رفته که گربه آدرین ولی چیزه دیگه ای رو یادش نرفته )بعد گفتم من گربه سیاه هم ولی الان سفید شدم گفت آها ارتقاء پیدا کردی
(از زبون مرینت یا کفشدوزک)بلاخره گربه اومد بعد گفتم گربه شهردار رو کشتن پدر کلویی رو کشتن بعد گریم گرفت عجیب بود گربه هم گریه کرد گفت بانوی من باید از قدرت های جدیدمون استفاده کنیم گفت آره راست میگی حالا مثلاً قدرت تو چیه گفتم کوامیم گفت که باید خودم کشفش کنم فکر کنم
بعد بومرگم رو پرت کردم سمت یکی از سرباز های دشمن تبدیل به خاکستر شد گفتم فکر کنم فقط یکبار عمل کنه و بعد امتحان کردم کار کرد??? گفتم بانوی من نوبت شماست گفت آره فکر کنم بعد یک تیر پرتاب کرد کات برداشت و به سرباز ها خورد گفتم چقدر قدرت هامون باحاله گفت آره موافقم بعد جنگیدیم کفشدوزک نگران بود گفتم چی شده گفت نگرانم ،چون این ها خیلی زیاد هستن گفتم آره ولی قدرت هامون هم خیلی زیاده آروم شد و بجنگ ادامه داد که یک فکری به سرش زد
گفت باید برم گفتم کجا گفت برم تا دوستامون رو بیارم تا فرار نکردن ?اولین باری بود که داخل امروز خندید من یه پوسخند زدم و گفتم برو بانوی من اینا رو بزار من به حسابشون رسیدگی می کنم گفت باش و رفت چند دقیقه بعد (از زبون مرینت یا کفشدوزک)رفتم معجزهگر پشت لاک ، روباه قرمز ، ملکه زنبور و .....(البته معجزهگرجدیدی رو نیورد ولی بعداً یه سوپرایز دارید
ولی ندونستم که معجزهگر زنبور رو به کی بدم (چون کلویی بعد از مرگ پدرش فرار کرده بود به نیویرک )یهو ارات رو دیدم (همون هواشناسه که وقتی شرور شد تبدیل به هوای طوفانی شد)این فکر به سرم زد که معجزهگر زنبور رو به اون بدم بعد دیدم که یکی داره از پشت سر بهش حمله میکنه بعد ترسیدم با تیر بزنمش (چون خیلی بهش نزدیک بود)دیگه ما آوید شده بودم که یهو دیدم سربازه تبدیل به خاکستر شد ولی آرات چیزیش نشد بعد سریع رفتم بهش گفتم
ببخشید این دفعه فقط تونستم تا اینجا درست کنم امیدوارم خوشتون اومده باشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ذرات کی هست من فکر کنم تو کل قسمت های میراکلس رو ندیدی
سلام من همش رو دیدم اون همون دختر هوا شناس هست که وقتی شرور شد به هوای طوفانی تبدیل شد