داستان جدیدمه بچه ها لطفاً در مورد تست های من نظر بدید و لایک هم کنید 💝💝💝
داستان در مورد دختر ۱۳ساله است با اسم آرتمیس در کشور نروژ .
از زبون آرتمیس :« صبح شده بود با صدای آلارم و مادرم بیدار شدم فکر کنم دیرم شده مادرم زن مهربونیه حتی اگه دیرم کنم ناراحت نمیشه اون به من میگه عجله نکنم مادرم شاید کار کنه اما همیشه برام وقت میزاره و صبحانه و ناهار و شام برام درست می کنه وتو درسا بهم کمک میکنه اون زن سخت کوشی پدرم چند سال پیش که من بچه بودم من و مادرم رو ترک کرد و از اون موقع مادرم از من مراقبت می کنه مادرم مهندس آی تی و از طریق پروژه ها پول در میاره من خودم سایت درست می کنم و به مادرم کمک می کنم .🥺😢💝
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)