13 اسلاید چند گزینه ای توسط: پانیذ انتشار: 4 سال پیش 21 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان اینم پارت ۴ چون تعداد صفحاتش زیاد بود یکم طول کشید تا بنویسمش
چشم هام رو باز کردم نمی تونستم تکون بخورم ولی می تونستم جیم رو ببینم که خیلی مضطربه? داشت بلند بلند با بابابزرگ دعوا می کرد صداش داشت توی سرم اِکو می شد نمی تونستم واضح صداشو بشنوم اروم گفتم:ج..ج..جییم. یهو برگشت سمتم نزدیکتر شد تو قیافش می تونستم یه حس خاصی رو ببینم اخماش که توی هم بود رو وا کرد اروم گفت:کارمن حالت خوبه؟? گفتم:خوبم. ولی بدنم خیلی درد می کرد احساس کردم دیگه می تونم تکون بخورم سعی کردم از جام بلند شم پدر بزرگ گفت:کارمن بهتره تکون نخوری باید اول اینو بخوری تا جون بگیری و اگرنه دوباره حالت بد میشه
یه لیوان رو گرفت سمتم توشو نگاه کردم توش خون بود? یکم شوکه گفتم:خون؟ بابا بزرگ گفت:اره دیگه تا حالا تو عمرت خون نخوردی؟?? گفتم:چرا ولی مگه خون خوردن برای ماها جنبه ی تفریحی نداره چه ربطی به بهتر شدن حالم داره؟? گفت:این فرق داره بخورش لیوان رو داد بهم میلم نمی خواست بخورمش جیم گفت:خواهشا بخورش ?? چشمام رو بستم و یک دفعه سرش کشیدم یجوری بود?? بعد بابا بزرگ گفت:حالا سعی کن بلند شی خواستم بلند شم جیم کمکم کرد وایستم بعد یکم سرم گیج رفت ولی در حدی نبود که نتونم وایستم سعی کردم یکم راه برم با هر قدم سرم درد می کرد اتاق رو یه دور زدم بعد رفتم و روی صندلیه کنار میزم نشستم و پرسیدم:بابا بزرگ یهو چی شد؟ گفت:بعد از اینکه از معجزه گرت استفاده کردی بخاطر انرژی زیادی که از خودش ازاد کرد باعث شد بدنت واکنش نشون بده ولی بدنت مقاومت کرد الان حالت خوبه مشکلی نیست☺
یهو جیم از کوره در رفت??گفت: حالش خوبه؟!!!!!مشکلی نیست؟!!!! کم مونده بود کارمن بمیره??? گفتم:جیم مشکلی نیست حالم خوبه گفت:دیگه نمی زارم از اون معجزه گر استفاده کنی?? گفتم:جیم تو که بهتر از من می دونی که اِستیو(اسم عموی کارمن و جیم)چطوری مامان بابا رو کشت یا چند تا پرونده ی دیگه پشتش داره اگه یکی جلوشو نگیره می تونه کل دنیا رو نابود کنه??? گفت:چرا تو چرا یکی دیگه اینکار و نکنه? گفتم:جیم هرکی توی زندگی با یه هدفی به دنیا اومده هدف من هم همین بوده گفت:میدونی چیه طاقت از دست دادن تورو دیگه ندارم???
گفتم:نترس تا با همدیگه ایم مشکلی پیش نمیاد??? بعد بغلش کردم بعد از بابا بزرگ پرسیدم چه کاری باید بکنم؟ گفت:از معجزه گرت فقط تو می تونی استفاده کنی مگراینکه کسی قدرت های تو رو داشته باشه اون قدرت ها توی دی اِن اِیته بخاطر همونه که وقتی از هر کدوم از قدرت هات استفاده می کنی رنگ چشمات و موهات تغیر می کنه ولی اگه کسی خونت رو بخوره می تونه بخشی از قدرت هات رو داشته باشه شاید اگه بخوام بهتر بگم با خورن همه ی خون بدنت می تونه همه ی قدرت هات رو داشته باشه باید حواست خیلی خیلی در این باره باید جمع باشه اون خیلی زرنگه در ضمن برای مبارزه بین مردم سعی کن از معجزه گرت استفاده کنی انسان ها برای خوناشام ها از استیو هم خطرناک ترند
معجزه گرت یه ویژگی دیگه هم داره اونم اینکه به هر شکلی تبدیل میشه گفتم:واقعا؟!!چطوری؟! گفت فقط کافیه معجزه گر رو توی مشتت بگیری و به چیزی که می خوای تبدیلش کنی فکر کنی همین دستبند(همون معجزه گر)رو از دستم دراوردم و به یه گردنبند(مثل همون معجزه گر اژدها ولی خیلی فرق داره ببینم اگه بتونم عکسش رو براتون می زارم)خیلی جالب بود بعد جیم گفت:کارمن بهتر نیست یه نگاهی به ساعت بکنی? ساعت و نگاه کردم وای 8 بود دانشگاه??? از روی صندلی بلند شدم خواستم بُدواَم نتونستم در عوضش رفتم تو دل زمین ?? بعد بلند شدم گفتم:باید اماده شم جیم امروز چی داریم گفت: شیمی گفتم: اوکی رفتم سمت کمد تا لباس بردارم جیم گفت:ما میریم پایین منتظرتم??? گفتم:جیم به نظرت یکم عجیب نیست یهو خواهر دار بشی یکم نه زیاد تابلو می زنه گفت:میگم خارج بودی تازه برگشتی? گفتم:اره فکر خوبیه???
بعد جیم و بابا بزرگ رفت پایین در کمد رو باز کردم یه شلوار یاسی جذب با یه شنل بافتنی صورتی برداشتم بعد اماده شدن رفتم جلوی آیینه و مو هام رو از پشت بستم(دم اسبی) کتاب شیمی رو برداشتم و رفتم پایین از مامان بزرگ و بابا بزرگ خداحافظی کردم بابا بزرگ گفت:کارمن خیلی مراقب خودتو جیم باش? سرم رو تکون دادم(به نشانه ی تایید)? بعد رفتم بیرون از خونه و با جیم رفتیم سمت دانشگاه توی راه ماری رو دیدم دوییدم سمتش داد زدم:ماااارییی??? ماری که منو دید لبخند زد? بعد بلافاصله بعد دیدن جیم کنارم لبخندش محو شد?و بدون اینکه?وایسته رفت دوییدم سمتش و گفتم:مارییی صبر کن اما اصلا پشت سرش رو هم نگاه نکرد همین طور داشت می رفت رفتم بالاخره نفس زنان بهش رسیدم? گفت:هه می بینم زود دوست پیدا کردی
گفتم:نه ماری اون طور که فکر می کنی نیست..راستش...چیزه...خب.. گفت:بالاخره هرکی باید مسیر زندگیش رو پیدا کنه براتون ارزویه خوشبختی می کنم☺ ??? وای کلا ماری قافیه رو اشتباه گرفته گفتم:ماری وایستا خیلی تند میری اره من جیم و دوست دارم ولی به عنوان یه برادر نه اون چیزی که تو فکر می کنی قیافیه ی ماری??گفت:برادر؟!!!! ولی جیم گفتش که خانوادش توی یه حادثه کشته شدن اونم پدر و مادرش حرفی از خواهرش نزده بود چطور ممکنه؟!!!! گفتم:اااا...خب داستانش طولانیه بعد همون لحظه از اون طرف جیم توی سایه اومد یه نگاه خیلی سنگینی به ماری و گفت:بیا بریم کارمن الاناست که افتاب کل خیابون رو بگیره گفتم وایستا از ماری پرسیدم:ماری چی شده تو و جیم چرا اینطوری رفتار می کنید؟؟ گفت:خب راستش ما توی دبیرستان باهم اشنا شدیم توی مدرسه هیچ خونآشامی به غیر از من و جیم نبود من از دوستی با بقیه می ترسیدم تا نکنه یه وقت بفهمند کیم و... بخاطر همون بیشتر وقتم رو با جیم می گذروندم تا اخر سال که تصمیم به ازدواج گرفتیم من جیم رو بردم خونمون تا به مامان و بابام معرفیش کنم پدرم به محض شنیدن حرفام بدون هیچ حرفی اول درمورد خانواده ی جیم یعنی خانوادتون پرسید ولی بعد شنیدن حرفای جیم بهش گفت
که بره و منتظر جواب باشه بعد رفتن جیم پدرم گفت که می خوایم مهاجرت کنیم به یه شرط نمی کنیم که اونو فراموش کنی من از کوره در رفتم گفتم چرا به چه دلیل گفت:اون از بچگی مامان و بابا نداشته معلوم نیست چه اخلاق و ادابی داره اصلا در شان تو نیست گفتم:جیم پسر خوبیه تو این سه سال که باهم دوست بودیم من خیلی ازش خوشم میاد پسر مودب و خوبیه گفت:عمرا بزارم یه دقیقه اینجا بمونی نمی زارم کاری که برادرت کرد رو تو هم بکنی بعد از اون اتفاق دیگه جیم رو ندیدم تا امسال که اومدم این دانشگاه و به صورت اتفاقی دیدمش رفتم باهاش حرف بزنم که گفت که من با کسی که منو ول کرده کاری ندارم. واقعا نمی دونم چی کار کنم بعد نشست روی زمین و گریه کرد??? رفتم پیشش و گفتم نگران نباش درستش می کنم رفتم جلوی جیم وایستادم و گفتم جیم باید یه چیزی بهت بگم گفت:چیه چنتا دروغ بارت کرده؟ گفتم:نه دروغ نگفته یه عاشق هیچ وقت هیچ وقت دروغ نمی گه همه ی ماجرا رو براش جزء به جزء گفتم بعدش قیافه ی جیم:????? گفت:واقعا چرا این قدر زود قضاوت کردم??? بعد رفت سمت ماری و جلوش زانو زد و گفت:ماری منو ببخش من اشتباه فکر کردم??? ماری گفت:بازم میای مثل همون دوتا عاشقی باشیم که بودیم؟?? جیم گفت:مگه پدرت مخالف نیست؟ ماری گفت:هر کی باید راه زندگی خودش رو پیدا کنه نه؟؟ بعد همدیگر و بوسیدن
گفتم:جیم و ماری حالا بیاین بریم جیم دستشو گذاشت پشت گردنش و گفت ااا راست می گی بعد بلند شدند و به هم رفتیم سمت دانشگاه جیم و ماری از توی پیاده رو می رفتن تا افتاب بهشون نخوره ولی واسه من فرقی نداشت (توی پارت های قبلی دلیلش رو گفتم)رسیدیم دم در دانشگاه جیم و ماری رفتن توی کلاس منم داشتم میرفتم که یهو اون پسره که دیروز بهش خورده بودم جلوم سبز شد وایستاد و گفت:می تونم چند لحظه وقتت رو بگیرم؟ گفتم:البته گفت:سلام اسمم لوکاسِ گفتم:خوشبختم من هم...حرفم و قطع کرد و گفت:کارمن درسته؟ گفتم: ااا تو از کجا می دونی؟ گفت:جیم بهم گفت راستی شما دوتا با اینکه دوقلو هستین اصلا شبیه هم نیستین??? گفتم:وای جیم چقدر دهن لقه نذاشت حداقل بیایم برسیم?? گفت:نه فقط به من گفته اونم دیشب?در ضمن خیلی خوشحالم که یه خوناشام دیگه به جمع مِمون پیوست قیافیه من:???? بعد باهم رفتیم سر کلاس ماری ته کلاس بود رفتم پیشش و گفتم چرا نرفتی پیش جیم بشینی؟ گفت:دوست دارم فعلا پیش دوستم بشینم قیافیه من?????? بعد رفتیم سر جاهامون نشستیم یهو استاد شیمی باسرعت وارد کلاس شد
بدون مقدمه گفت کتاب هارو باز کنید بدون اینکه خودش رو معرفی کنه پشت به کلاس وایستاد و روی تخته یه چیزی نوشت یکی از بچه ها گفت:استاد نترسید می دونیم خوشگلین چشم نمی خورید????یهو همه ی کلاس رفت رو هوا همه خندیدن بعد استاد یهو برگشت سمت کلاس...
استیو بود????? رنگ من و جیم مثل گچ سفید شده بودیم پاهام داشت می لرزید گفت:می بینم توی کلاس دلقک های بامزه ای داریم حواستون باشه نمی خواهید که کلاس به یه چیز دیگه تبدیل شه؟?? شروع کرد بین بچه ها راه رفتن یکی پرسید:مثلا کجا استاد؟ هیچی نگفت ولی طوری طرف رو نگاه کرد که فکر کنم دیگه اون ادم سابق نشه گفت:توی کلاستون کسی به اسم کارمن استینِوِر دارید؟? قیاقه ی من??? یکی گفت:استاد هنوز اول ساله هنوز اسم همدیگر و یاد نگرفتیم استیو گفت:اوهوم که این طور رفت میز جلو و به جیم نگاه کرد قیافیه جیم:??? گفت:
امیدوارم خوشتون باید
نظر یادتون نره
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
عالی بود خوشم اومد بعدی رو زود بزار قول می دم همش نظر بدم عالیییییی بود ????
داستان ماموریت ما پارت اخرش هم رسید
به جز قسمت معجزه گر بقیه اش خوب بود