
انیونگ کیوتم این رو درخواستی گذاشتم من بعد از یه ماه برگشتم امیدوارم خوشتون بیاد و بگم که من چهلیسا شیپرم
دوباره شروع شد اون روز مسخره بلند شدم و لباسم رو با یه شلوار جین آبی روشن و هودی سفید و کتونی سفید عوض کردم و رفتم بیرون دوباره کوک و گیم و تلویزیون بود رفتم نشستم کنارش یکم نگاه کردم و ام ام ام کردم . لیسا : میشه بدی منم بازی کنم . با لحن تلخی گفت : نهههههه . که صدای در بلند شد رفتم دم در . در رو باز کردم که چهره ی چندش اوره روزی رو دیدم . روزی : سلام خوشگل خانم اجازه هست بیام . بدون محل از کنارش رد شدم و راه افتادم
لیسا همین تور که داشت تو بارون قدم میزد گوشی رو در آورد و زنگ زد به وکیلش . لیسا : سلام آقای لی ببخشید لطفا فقط گوش کنید تا ساعت ۱۲ امشب واسم یه بلیط هواپیما به فرانسه بگیرید و همه اموالم رو بریزید تو حساب شرکت اونجا ممنونم . آقای لی : چشم خانم مانوبان همین الان کارم رو شروع میکنم لیسا تشکر کرد و راه افتاد سمت فرودگاه امشب همه چی تموم میشه رفت تو فرودگاه و از فروشگاه اونجا یه دست لباس خرید و پوشید و نشست رو صندلی و زنگ زد به ریوجین و گفت که داره میاد فرانسه و اونم گفت میاد دنبالش .
لباساشون تو شرکت لیسا بعد از آنجام دادن کاراش رفت سمت خروجی که ریوجین و دید و دوید سمتش و محکم همو بقال کردن و با هم حرف زدن و بعد از کمی راه افتادن سمت ماشین ریوجین و سوار شدن و راه افتادن سمت خونه ریوجین تقریبا دو روز گذشته بود صبح ساعت ۷ ریوجین : لیسا بیدار شو باید بریم شرکت لیسا بیدار شد و دید که ریوجین حاضر شده خودشم حاضر شد و صبحونه اش رو خورد و با ماشین ریوجین راه افتادن سمت شرکت لیسا قرار بود امروز عصر بره و یه ماشین بگیره
یک سال گذشت و لیسا دوباره چشم هایش رو باز کرد حاضر شد اما این دفعه نرفت فروشگاه بلکه رفت خرید تا بعد از مدت ها برای خودش خوش بگذرونه رفت پاساژ و کلی لباس کلی کفش کلی کیف و کلی لوازم آرایشی و لاک و اوف کلی وسیله دیگه خرید بعد از برگشتن وسایلت رو همون جوری وسط سالن خونه جدیدش گذاشت. راه افتاد سمت اتاق خودشو پرت کرد تورو تخت و سه شما ه خوابش برد
دوباره صبح شد و بیدار شد راه افتاد سمت آشپز خونه و بعد از صبحونه یه آرایش ملایم و یه دست لباس خوشگل که دیروز گرفته بود با کفش و عینک و کیف و یه ست دستبند و انگشتر نقره ای انداخت و راه افتاد سمت کافی شاپ ریوجین رسید که داشت میرفت تو که با یه مرد که کلاه و ماسک زده بود برخورد کرد و بعد از معذرت خواهی سریع رفت تو که دید ریوجین با تمام سرعت اومد بهش و گفت لیسا بدو اینو ببر بده به اون آقا جا گذاشته لیسا با دیدن عکس خشک شد خودشو کوک تو خیال خودش گفت نه بابا فقط تو همه و راه افتاد سمت مرده که از کافی شاپ تو اون هوای برفی داشت آروم آروم میرفت با سرعت دوییدن که داشت لیز خورد و افتاد و جیغ کشید آقا که جونگ کوک برگشت و با هم چشم تو چشم شدن و لیسا با چشم درشت و دلتنگ و کوک با چشمای اشکی و متاسف نگاش میکرد
پااااااااااااااااااااااااااااا یاااااااااااااااااااااااااااا ننننننننننننننننننن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میشه شیپ کردن و تموم کنید؟اه
تا وقتی خودشون یه چیزی رو نگفتن شروع نکنید
آجی میشه لطفا ایمیلتو بدی؟
ayda68692@gmail.comنرو اجی
من نمیدونم کی قراره نسل شما شیپرا از رو زمین پاک شه😐😑😒😡
با آجی من درست صحبت کن😡😡😡منم نمیدونم کی قراره نسل شما بی ادبا تموم بشه😒
اگه شیپ نکنه الکی منم درست صحبت میکنم تازه اول برو خودتو جمع کن بعد به من بیا بگو بی ادب .بی ادبم خودتی
من شیپ نکردم
شیپر نیستم ولی به علاقه هم نباید احترام گذاشت؟
دقیقا این شیپرا خیلی رو مخن
عالییی بود منتظر پارت بعد هستمم 😍
پارت بعدی ندارع گفتم که
آجی لطفا برو تست جدیدم که در مورد برنامه هانگوتسه رو ببین .🚶🚶
باشه اجی