
های✋✋چون خیلیاتون دوست داشتید اینو ادامه بدم گفتم ناراحتتون نکنم ولی دستیار عشقو دیگه ادامه نمیدم چون دوسش ندارین
مرینت:واقعا باورم نمیشد چقد من احمق بودم که فکر میکردم آدرین به خاطر رد کردن پیشنهاد ازدواجش منو ول کرده بغلش کردم و گفتم:مطمن باش دیگه با هیچ تحدیدی تو رو رد نمیکنم به هیچ چیز اجازه نمیدم مانع بینمون بشه آدرین:تحدید😳😳؟؟؟مرینت:خب آره بعدا برات تعریف میکنم آدرین:به نظر من بریم یه جای دور یه کشور دیگه😊😊مرینت:اوهههههــــ به کجا چنین شتابان؟؟آدرین:خب چیه؟!مرینت:واقعا میخوای از پاریس و فرانسه دل بکنی؟آدرین:خب جو گیر شدم😁مرینت:وایسا ببینم الان خانواده ت فکر میکنن که تو حالت اصلا خوب نیست و حافظه تو از دست دادی و توی تخت بیمارستانی؟؟آدرین:آره😳😲مرینت:زود باش بریم الان نگران شدن سوار ماشین شدیم و رفتیم بیمارستان لایلا😡روی یه صندلی نشسته بود و امیلی خانومم داشت دور خودش میچرخید آقای آگرستم دستاشو پشت سرش قفل کرده بود و سرش پایین بود آدرین:وای فک کنم من مردم!!!
که هر ستاشون سرشونو چرخوندن و به ما نگاه کردن اول از همه امیلی خانوم دوید اومد و بغلش کرد و گفت:پسرم!!!!حالت خوبه؟!آدرین:اگه فشارم بدید نه!!امیلی خانوم از بغلش بیرون اومد و گفت:کجا بودی که چشمش افتاد به من.....امیلی:مرینت!!!؟؟مرینت:درسته!😊گابریل:اینجا چه خبره؟؟؟لایلا:آدرینننننن!!!!وپرید بغلش مرینت:اِهم اِهم آدرین لایلا رو از بغلش بیرون اورد لایلا با قیافه ی نگاهم کرد و گفت:حالت خوبم عشقم؟؟؟؟آدرین:فکر کنم دیدن مرینت انقد خوبم کرده!!!لایلا:درسته ولی شما که با هم نیستین الان تو مال منی💋آدرین اومد عقب تر که کنار من وایساد و دستمو گرفت و گفت:کاملا برعکس الان منو مرینت باهمیم بدون هیچ لایلایی توی زندگیمون!(مرینت قضیه رو توی ماشین به آدرین گفته)لایلا با ابروش به من اشاره کرد
مرینت با خنده:لایلا فکر کنم بدونم چی میخوای بگی لایلا:جدا؟چی😏؟مرینت:به نظرم آقای آگرست هیچ تقصیری ندارن؟لایلا:چیییی؟؟؟مرینت:واضح تر بگم نقشه ات برای جدا کردن منو آدرین تا همین جا بود!لایلا:تموم نشده😡😠ورفت امیلی:چرا تنها کسی که اینجا از همه چی بی خبره منم؟؟؟مرینت و آدرین:😂😂😂گابریلم مث همیشه قیافش پوکر بود مرینت:خودم براتون تعریف میکنم رفتیم خونه و بعد از توضیح برای امیلی خانوم رفتم توی بالکن که آدرین اومد!!روبرم وایساد زانو زد و حلقه ی3ماه پیشو بیرون اورد و گفت:امید زندگیم!عشقم!خانوم کوچولوی خودم😂بامن ازدواج میکنی؟مرینت:دهنم باز مونده بود خودمم نفهمیدم چی شده که گفتم:آره!!!آدرین حلقه رو توی انگشتم کرد و بلند شد وبغلم کرد
مرینت:فکر میکردم میخوای با این به لایلا پیشنهاد ازدواج بدی سریع از بغلم بیرون اومد و با قیافه ی ای ترکیب😳😑که بیشتر😑بود نگاهم کرد و گفت:واقعا فکر کردی من لایلا رو دوست دارم؟مرینت:خب چه بدونم بازیگر خوبی هستی آدرین:تو حتی متوجه بغض توی گلوم موقع اون حرفا نشدی؟مرینت:ازاونجایی که به چشام نگاه نمیکردی برات راحت تر بود آدرین:خب به نظرت خودت میشه به چشای دریاییت نگاه کرد و اونجوری گفت؟مرینت:نمیدونم🙅آدرین:خیلی خب بیا به سمت هال رفتیم و دیدیم طبق معمول امیلی خانوم روی مبله رفتیم روبروش وایسادیم امیلی خانوم سرش توی گوشی بود آدرین:مامان!امیلی:هوم آدرین:هوم؟امیلی:هوم مرینت:فکر نکنم اگه اینو ببینید بازم بگید هوم
امیلی خانوم با ناباوری سرشو بالا اورد و وقتی انگشترو توی دستم دید از جاش بلند شد و با قیافه ی😳😳😳فقط به انگشتر نگاه میکرد آدرین:به نظرت نگینش چششو زده؟😂😂مرینت:فک کنم😂😂دستمو بردم جلوی انگشترو بشکن زدم که پرده ی روی چشمش کنار رفت و به ما نگاه کرد امیلی:واقعا.....واقعا الان شما نامزدین؟مرینت:فکر کنم امیلی خانوم بغلمون کرد و گفت:باورم نمیشهههههه باید جشن بگیریم مرینت:خب نمیدونم من اینجوری احساس میکنم یا نه ولی دفعه ی قبل انقد خوشحال نبودید آدرین:فکر کنم بخاطر اینه که الان بیشتر دوست داره وقتی ازت جدا شدم منو کیسه بوکس کرده بود مرینت:😂😂😂عواقب باور کردن دروغ!!!آدرین:خب به من چه پدرمم خیلی جدی تو روم وایمیساد و میگفت:آره من کردم میخوای چیکار کنی؟؟
مرینت:اون پدرته!!چطور فکر کردی کار اون بوده آدرین:خب تو پدرمو نمیشناسی قبلا خیلی خشک بود مرینت:میگم میخوای بجای بحث کردن مامانتو ازمون جدا کنی آخه من که دل و رودم داره میریزه بیرون امیلی خانوم از بغلمون بیرون اومد و ما رو به سمت در کشوند درو که باز کرد تنها چیزی که متوجه میشدم نور بود!!!فقط دستمو گذاشتم روی چشمم و برگشتم صدای در که اومد نورا هم رفت مرینت:این چی بود؟آدرین:خبرنگارا امیلی:زود باشین از در آشپز خونه بریم مارو برد توی آشپز خونه و از درش رفتیم توی حیاط پشتی و بعدش آروم از پشت خبرنگارا که جلوی در کمین کرده بودن داشتیم رد میشدیم که یه صدا گفت:هی دارن فرار میکنن با این حرف فقط دیوانه وار دویدیم یهو به خودم اومدم و دیدم توی ماشینیم و😳😳😳😳😳......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود هر دوشون بنویس عالین
عالییییی
هورااااااااااااااااااااااااااااااا پارت بعد رو زودتر بزارررر
بچه ها شرمنده من کل امروزو نمیتونم تست بذارم اصلا توی تستچی نمیام
عالی🍒 عالی🌷 عالی💖
های✋✋چون خیلیاتون دوست داشتید اینو ادامه بدم گفتم ناراحتتون نکنم ولی دستیار عشقو دیگه ادامه نمیدم چون دوسش ندارین:اگه جفتشونو ادامه ندی کلتو میکنم😐😐😄حواست به خودت باشه😄شوخی کردم😂به هر حال هر کسی نباشه من هستم😁پس جفتشو ادامه بده😐🍭
منم باهات موافقممممم👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻
عالی بود زود تر قسمت بعدی رو بزار ❤️❤️🌹
عالییییی. زندگی من به داستان های تو بنده❤️😅 میشه صدات کنم اجی؟❤️
عالییییییییی❤👌
دستیار عشقم ادمه بده