ببخشید این پارت یه خورده کم شد چون برق ها زیاد میرن نمیتونم تایپ کنم 🥺 . امشب هم زود تر میزارم چون برقا دوباره قراره برن😞❣❣❣❣❣
• ●اون خانم به همراه لورنزو رفت تا اونو همراهی کنه و منو برای یه مدت کوتاه با این همه خبر تازه گذاشتن و رفتند. از شدت شُکی که بهم وارد شده بود سرمو روی میز گذاشتم و داشتم به آینده نامعلوم خودم فکر میکردم . باید هر چه سریع تر جونگ کوک رو پیدا میکردم. اون در خطره . نه فقط اون . منم اینجا بی نصیب نمیمونم . اینو حس میکنم . همونموقع اون خانم اومد و و شروع کرد به نوازش کردن موهای سرم . دقیقا شبیه مامانم بود 🥺اون موقع تمام تمام غم های دنیا توی چشمام اومد و با قطره های اشک خودشو نشون داد . سرمو از روی میز بلند نکردم تا قطره های اشکمو نبینه اما اشکام روی زمین میریختن . اون خانم کنارم زانو زد و با چشم هایی که مثل من اشک داخلشون جمع شده بود منو در آغوش گرفت ●
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
عالی بود👌😘
ممنونم💙💙💙💙💙💙