♡خب خب خبببب اینم از پارت دو:> ~ enjoy!~♡

وقتی دیدی که لی لی و لیام خیلی ازت فاصله میگیرن واقعا دلت خواست که جیغ بکشی! :> هر روز هر بار این اتفاق میوفتاد ولی دوستی تو و لی لی و لیام خراب نشده بود که یک روز...3: و تو هم خوشحال میشی چون حداقل یه تفریحی پیدا میکنی!

☆بعد چند دقیقه میرسی خونه و خسته ای ناهارتو میخوردی و استراحت میکنی و بعد میری که لباسی برای پارتی انتخاب کنی یکی از خوشگل ترین لباس هاتو میپوشی 🧸 بعدش هم میری کیفتو میگیری و میری بیرون از خونه و ماشینتو روشن میکنی و میری به سمت خونه لکسی☆
میری خونه ی لکسی و تو و لکسی باهم کلی حرف میزنید لکسی ازت میخواد که موبایلشو براش بیاری و تو برای چند دقیقه میری تو اتاق لکسی که موبایل لکسی رو براش بیاری همون موقع لکسی...:>>>>>> @^@
خب راستش من درست کردن پارت دو رو از بعد از ظهر شروع کردم الان نصو شبه و من هیچی یادم نیست؛-؛ تسلیت فرزندان:> به چوخ رفتیم نه نه نه یادم اومد:>>>>> خب بزن بریم صفحه ی بعد:>
وقتی که داری میری تو اتاق لکسی صدای لیام رو میشنوی که داره با لی لی حرف میزنه در رو باز میکنی و امااااا...🔞🔞🔞 مغز منحرف رو داری؟:> البته اونطوری خیلی نزدیک هم نیستا میدونم داری به چی فکر میکنی ولی نه:> ♡♡♡ بعدش لیام و لی لی سریع برمیگردن و تو رو میبینن هردوشون شکه میشن و اشک دور چشمات جمع میشه*^* ( مجبورم اینو یکم فیلم ترکی کنم؛-؛) لیام هم میگه ببین واقعا همه چیز اونطوری که تو فکر میکنی نیست! تو هم میگی: منظورت چیه؟... تو چطور اینکارو کردی؟!!!!! چرا دوست صمیمیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!! واقعا دست هردوتاتون درد نکنه! * a/a یا حضرت پشمک خشم رو دارین؟؛-؛ * در اتاقو محکم میبندی و از خونه ی لکسی فرار میکنی * حداقل ازگل موبایل بدبخت رو میدادی بعد میرفتی ؛-؛ * که بعدش لیام و لی لی هم پشت سرت میدوند؛-؛oop:-:
بعدش به بن بست میرسی و نمیدونی چیکار کنی لی لی از خستگی چند دقیقه یه جا صبر میکنه ولی لیام میدوهه؟ میدوه؟؛-؛ میدوه:> وقتی لیام بهت میرسه تو بهش میگی فقط برو و تنهام بذار حتی نمیخوام یه بار دیگه ریختت رو ببینم فقط برو!!!؛-؛ خدایا یه گزینه رو بزن برو صفحه ی بعد الان دیگه ترکی و آمریکایی قراره باهم مخلوط بشن خدایا بهم کمک کن تا آخر این داستان زنده بمونم میسی😭🤲😐🔞🧸
لیام هم محکم بغلت میکنه و میبرتت خونش و تو هم بسم الله الرحمن الرحیم میگی و اما جیغ و داد رو شروع میکنی:-: الله اکبر🤲😐🔞 لی لی هم اون وسط تو خیابون شانزلیزه گم میشه:>
خب ساعت ۱:۵۹ دقیقه هست و منم باید برم لالا😐 صبر کنید ببینم میتونم فردا ادامه بدم یا نه؟.. فکر کنم میتونم خب پس شب همگی پشمک ها بخیر💫🧸⭐
خب شلووووم:> ظهر همگی بخیر؛-؛ منم بیدار شدم تازه😐🧸💫 البته الان ساعت ۱:۲۴ دقیقه هست من ساعت ۱۲ بیدار شدم نشستم یوتیوب نیگا کردم؛-؛ خب بریم سراغ فیلم ترکیمون 🤲😑🎄
خب لیام تو رو میبره خونش و اونجا باهات صحبت میکنه ولی تو هم فقط میگی که من حرفاتو باور نمیکنم! بعدش لی لی میرسه و لی لی میگه:ببین y/n من واقعا نمیخواستم این اتفاق بیوفته! و حالا بیاین داستان رو خفن تموم کنیم؛-؛* قبل از هر چیزی برید آهنگ bitch boss دوجا کت رو دان کنید و بیاید:> * هوییییی برو دیگه؛-؛ دان کردی؟ خب بریممممم لی لی بهت میگه که: لیام از اول قصد تجاوز به من رو داشته منم چاره ای نداشتم جز اینکه کار هایی که اون میگه رو بکنم و آره چون اگه به حرفاش گوش نمیدادم به تو آسیب میزد و من نمیخواستم این اتفاق بیوفته*^* لیام هم میگه:چی داری میگی برای خودت؟ من از اول y/n رو دوست داشتم! لی لی هم میگه:من دوست صمیمیتم من حداقل ۱۵ ساله که تو رو میشناسم ولی لیام فقط چهار ماهه که باهات می چرخه تو چطوری میخوای به اون اعتماد کنی؟ * بزن صفحه بعد*^* *
تو هم تفنگ رو از تو کتت 🔫🔫در میاری و به لیام تیر میزنی:> ؛-؛ لی لی سکوت میکنه و تو هم میگی : لکسی همه چیز رو از قبل به من گفته بود و میدونست شبا چه اتفاقی برات میوفتاد تو هم حرف راست رو گفتی حالا هم بهتره آماده بشی بریم خونه ی لکسی فردا من و تو و لکسی به یه کشور دیگه سفر میکنیم...😑🧸🎄 اهههههههه من که خیلی خوشم اومد شاید باورتون نشه ولی واقعا واقعا اشکم داره در میاد شوخی نمیکنم!واقعا میگم دلم خواست برم پارت ۳ رو هم بنویسم.... بنویسم؟😃😀🤨 انتخاب با شما🧸⭐💫🎄
خب دیگه تا داستان یا تست بعدی باییییییییی♡♡♡♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)