
سلام امروز قسمت دوم رو گذاشتم امیدوارم لذت ببرید اگه دوست داشتید نظر هم بدید بریم سراغ داستان
در یک عملیات نابود سازی که هدفمون کشتن 200 نفر از اون ها بود رفته بودیم . پسری رو اونجا دیدم جلو اومد و گفت : سلام چرا تنهایی ؟
حرفی نزدم . گفت : تازه به سازمان اومدی ؟ درسته ؟ نگاهش کردم یه پسر خوش تیپ بود با موهای قهوه ای و چشم های سبزی که مثل الماس می درخشید نمی دونم ی شد که جوابش رو دادم و گفتم : سلام درسته تازه به اینجا اومدم یه نفر صداش کرد الک بیا اینجا بهش گفتم : الک ؟ اسمت تو الک عه ؟ اره اسمم همینه اسم من الک اوتسوکیه از دیدنت خوشوقتم . دستش رو به طرفم دراز کرد
بهش دست دادم و گفتم من هم آیاتو هستم در جوخه ی هیناتا هستم بحث مان رو ادامه دادیم تا اینکه فرمان صادر شد مثل مور و ملخ ریختیم تو ساختمان توی اون عملیات انهدام من 7 نفر رو کشتم بعد از اومدن تو خوابگاه سازمان به اتاق خودم رفتم به یاد الک افتادم چرا جوابش رو دادم ؟ کشوی میزم رو باز کردم عکس وینکی رو برداشتم و نگاه کردم خیلی دلم براش تنگ شده بود برای خنده هاش غرغر هاش لبخندی زدم و خوابیدم
صبح از خواب بیدار شدم می خواستم برم بیرون چون تو اتاق دیگه چیزی واسه خوردن نداشتم
در رو باز کردم الک جلوی در وایستاده بود چشم هاش از دیروز هم بیشتر می درخشید گفت : سلام می خوای باهم بریم بیرون ؟ سلام کردم و گفتم مگه تو می دونی من می خوام کجا برم ؟ خندید و گفت نه ولی هرجا بری منم باهات میام
من هم قبول کردم رفتیم بیرون خرید هام رو خردم الک هم چند تا چیز خرید دم یه کتاب فروشی وایستاد و گفت که می خواد کتاب بخره خوشحال شدم اخه من هم خیلی کتاب می خوندم
بعد از خریدن کتاب داشتیم به سمت ویچنورد حرکت می کردیم که چند نفر جلومون سبز شدن معلوم بود از اون شالاتان های انجمنی بودن که دیروز بهشون حمله کردیم پس اونا را زنده ان؟
الک بهشون گفت : میشه برید کنار ما می خوایم بریم . یه پوز خند زندن و گفتن اگه می خواستیم بریم کنار که جلوتون نمی ایستادیم . چاقو هاشون رو در اوردن و حمله کردن به سمت ما من سر جام میخکوب شده بودم الک خرید هاشو زمین گذاشت
توی یه چشم به هم زدن همه رو با سلاح هایی که خودشون داشتند کشت مهارت خیلی بالایی داشت اما ظاهرش اصلا این رو نشون نمی داد دستش رو روی شونه هام زد و گفت بیا بریم به خوابگه رسیدیم داشتم به سمت اتاق خودم می رفتم که الک گفت بیا اتاق من گفتم پس بذاز این پلاستیک ها رو بذارم توی اتاقم به اتاق الک رفتیم ..........
ممنون از اینکه داستانم رو خوندید امیدوارم لذت کافی رو برده باشد عکس این پارت هم الک هست به امید دیدار بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میگم احیانا توکیو غول و سگ های ولگرد بانگو رو خوندی ؟
خوبه از خشکی در امد داستانت داره بهتر و بهتر میشه
مرسی