سلام چطورین لطفا نظرتون رو راجب این پارت بگین ممنون بریم سراغ این پارت
« خب ببین من چهار روز دیگه باید برم دانشگاه پس فقط چهار روز مهلت داری که منو ببینی البته شاید نخوای و این آخرین بار باشه » یه نیشخند زد و گفت ( قانونی وجود نداره که بگه من وقتی دانشگاه داری شبش نمیتونم بیام ) یعنی میخواست از این به بعد هرشب بیاد؟ « یعنی ...» حرفتو قطع کرد ( آره ) دیگه نزدیک ساعت 3:3۰ بود کای بهت گفت ( خب خانم کوچولو من باید برم تا به آفتاب صبح نخورم ) « باشه بای ولی دیگه نگو خانم کوچولو 😂😐» اما اون تکرار کرد ( بای خانم کوچولو ) اصلا حرف تو کلش نمیرفت انکار نه انگار گفتی این رو نگو
دیگه خیلی خسته بودی و تا ساعت 2 خوابیدی ﴿ 😂😅﴾ ^ چهار روز بعد ^ توی این چهار روز شب ها کای میومد و کلی خوش میگذشت البته خواب نداشتی تو این چهار روز و همش تا چهار بیدار بودی بعدش میخوابیدی تا دو . داشتی صبحونه میخوردی اونم تند و تند خیلی هم خوابت میومد آخه تا چهار بیدار بودی سر کای بعدش خوابیدی تا شش بعدش هم بیدار شدی تا صبحونه بخوری بری دانشگاه ، فقط دو ساعت خواب !!! اولش به کای ف.ح.ش دادی بعد خودت که دیشب راش دادی که تا صبح بیدار بمونی
صبحونه خوردی و تموم شد و دویدی توی دانشگاه فقط 5 دقیقه تاخیر داشتی و به جولی سلام کردی « های جولی » اونم سلام کرد که آدام رو دیدی واقعا هر وقت میدیدیش عصبی میشدی .... جولی نگات کرد که اخمات رفته تو هم بعد یه نگاه به آدام و گفت [ خب..] حرفش رو قطع کردی « ازش متنفرم» بعدش معلم وارد کلاس شد و درس داد ... اون روز
دانشگاه تموم شد ، جلوی در ورودی بودی با جولی که زخم دستت رو دید !! [ هی این زخم مثل جای دندونه] خیلی استرس گرفته بودی ، اما خودت رو خون سرد نشون دادی «راستش این زخم جای دندون نیست 😅» جولی سرش رو آورد جلو و نزدیک به دستت شد و گفت [ مطمئنی ! ] تو هم سرت رو به نشونه تأیید تکون دادی
بعدش خداحافظی کردی از جولی و رفتی خونه ، نفی عمیقی از سر آسودگی کشیدی نزدیک بود جولی بفهمه . جولی به موجوداتی مثل خ.و.ن ا.ش.ا.م ها اعتقاد داشت ، سر همین استرس داشتی اون بفهمه . گشنت بود پس نودل خوردی بعدشم یه فیلم دیدی و خوابیدی بعدش میخواستی بری بیرون تا وسایل مورد نیاز برای پروژه مدل رو بخری
بعدش خداحافظی کردی از جولی و رفتی خونه ، نفی عمیقی از سر آسودگی کشیدی نزدیک بود جولی بفهمه . جولی به موجوداتی مثل خ.و.ن ا.ش.ا.م ها اعتقاد داشت ، سر همین استرس داشتی اون بفهمه . گشنت بود پس نودل خوردی بعدشم یه فیلم دیدی و خوابیدی بعدش میخواستی بری بیرون تا وسایل مورد نیاز برای پروژه مدل رو بخری
علاقه زیادی به طراحی مد داشتی سر همین هم هنر میخوندی . این پروژه رو باید فردا تحویل میدادی یه چیزی باید طراحی میکردی . رفتی پارچه خریدی و کلی وسایل تزئینی و رفتی خونه ساعت 6 بود ، شروع کردی اول به کشیدن کارت روی برگه اما هی کاغذ مچاله میکردی ! مغزت کار نمیکرد . تا خود 9 شب هی میکشیدی اما خوشت نمیومد .. دیگه گشنت شده بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)