
سلام بچه ها من اولین بارم که دارم تست میزارم و نظرات شما خیلی برام ارزش داره
سلام من مرینت هستم 17 ساله از فرانسه من با پدر و مادرم زندگی می کنم من در مدرسه ..... ( خودتون می دونید دیگه خودم رو اعذاب نمی دم ) سلام من ادرین هستم 17 ساله از فرانسه من با پدرم زندگی می کنم مادرم رو شش سال پیش از دست دادم .... ( اینم عین مرینت خودتون می دونید ) مرینت : ادرین .... م..ن..ت..ت.و..و ... رو ..دو....ست .... دا....رم.
ادرین : بیدار شو مریمت بیدار شو . یهو از خواب پریدم مامانم داشت بلندم می کرد مامانش: معلوم دختر دیوونه چته سه ساعت دارم صدات می کنم مدرست دیر شده بدوووووو. باشه بابا پریدم سریع لباسام رو پوشیدم و به سمت مدرسه راه افتادم توی راه ادرین رو دیدم .... ادرین : از خواب بیدار شدم کیفم رو جمع کردم و به سمت مدرسه با راننده شخصیم راه افتادم . از ماشین پیاده شدم کلویى عین سیریش به هم چسبید طبق معمول گفت : سلام ادریکنز . ( ) سلام کلویى . از دور مرینت رو دیدم رفتم پیشش گفتم : سلام مرینت
مرینت : سلام..... ادرین خوبی من خوبم..... خوشی سلامتی چه خبر.... هان هیچی خوشحال..... شدم دیدمت خداحافظ. این چرا اینجوری کرد من هر وقت مرینت رو دیدم عین آفتاب پرست رنگ عوض می کرد نمی دونم چرا ( شما به مخت فشار نیار یهو دیدی قندت افتاد موندى رو دستمون ) رفتم با نینو مشغول صحبت شدم مرینت : وای ادرین اومد چه خاکی تو سرم بریزم آدرین سلام کرد منم یک دری وری پروندم و رفتم خیلی خجالت کشیدم اصلا نفهمیدم چی گفتم رفتم پیش آلیا و نشستم
آلیا: پکری چی شده مرینت : هیچی آدرین رو دیدم هر چی دری وری بود گفتم خیلی خجالت کشیدم ای خدا سرم رو گذاشتم رو میز آلیا : اوه باز این گند زده ( اون یک تیکه بالا رو دوباره نمی گم ) دستم رو گذاشتم رو سرش گفتم : بابا چیزی نیست بعدا درستش می کنی خانم باسیتر : وارد کلاس شدم سلام بچه ها امروز یک دانش آموز جدید داریم اسمش هست
لوکا . لوکا بیا خودتو رو معرفی کن لوکا : سلام بچه ها من لوکا کافئین هستم
خانم باسیتر صدام زد تا برم خودم رو معرفی کنم خیلی استرس داشتم خلاصه مدرسه جدید بود و آمادیگیش رو نداشتم که یهو مدرسم رو عوض کنم رفتم کلاس جوری رفتم که کسی فکر نکنه استرس دارم گفتم : سلام من لوکا کافیئن هستم 17 سالم هست خانم باسیتر گفت : برو بشین میز دوم پیش جولیکا . رفتم و نشستم خوب بود که بغل خواهرم بشینم سمت راست یک دختر موی آبی نشسته بود خیلی خوشگل بود سر کلاس فقط به اون نگاه می کردم اصلا نمی تونستم به حرف معلم گوش کنم. وای چقدر خوشگل بود
مرینت : بعد از اینکه خانم باسیتر گفت بیاد برام جالب شد ببینم کیه لوکا بود قبلا جولیکا تعریفش رو کرده بود نگفته بود انقدر خوشتیپه سر کلاس همش حواسش به من بود خیلی موذب شده بودم کم کم داشتم از لبو سرخ تر می شدم
ادرین یک لحظه کلش رو برگردوند دید لوکا داره بهم نگاه می کنه یهو اخماش رفت توی هم و....
اخماش رفت توی هم برگشت نمی دونم چرا انقدر اعصبانی شد به قول خودش من فقط یک دوسم ولی نمی دونم پس چرا اعصبانی شد ادرین : وقتی خانم باسیتر گفت یک شاگرد جدید داره خواستم ببینم کیه گفتش اسمش لوکاست مثل اینکه فامیل جولیکا بود نمی دونم چرا ولی بهش حس خوبی نداشتم سر کلاس داشت با چشماش مرینت رو می خورد اعصابم خورد شد بعد از کلاس
تموم شد بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود
ببخشید نویسنده، شما اسم واقعیتون چیه؟
امیر
خیلی خیلی عالییییییییی بود
نه بابا ،، آفرین دمت گرم ،، آدرین رو اعصبی کردی ،، هاهاها ،، عالی
Salam
لطفا زود تر بعدی را بگذار ممنونم ♥️
خیلی خوب می نویسی ولی زیاد شخصیت عوض میکنی و این ی ضعف محسوب میشه ولی عالی مینویسی
عالی بود ????
داستان ماموریت ما پارت ۵
عالیی بعدی هم بنویس
لطفا کاری کن آدرین رو مرینت غیرتی بشه
وبفم عاشق مرینت
باحال بود ??
ببینیم بدی چی می شه
فعلا که هم کوتاه بود و اصلا هم هیجان نداشت اگه بدی خوب باشه شاید بخونم