بریم برای شروع پارت پانزدهم لایک❤️👍🏻 کردن و کامنت گذاشتن یادتون نره.
داستان از زبون هانا:بعد از اینکه جیمین خوابید💤 رفتم آشپز خونه تا برای شام یه چیز خوب درست کنم. یه چیزی از سرآشپزمون یاد گرفتم. چون وقتی توی خونه بیکار بودم میرفتم پیشش تا بهم غذا پختن یاد بده برای همین دست به کار شدم. در یخچال رو باز کردم همه وسایل هایی که میخواستم بود چون دیروز به یکی از کار کنای خونمون گفته بودم برای خونه منم خرید انجام بده🛒. وسایلی رو که میخواستم رو برداشتم و گذاشتم روی کابینت اونایی که نیاز به شستن داشت رو شستم و شروع به پختن کردن بعد از 1و نیم ساعت غذام آماده شده بود یکم ازش خوردم طعمش هم خوب بود. میز رو چیدم ولی بعد یادم افتاد جیمین نمیتونه بیاد اینجا برای همین اول رفتم اتاق جیمن یه میز کنار تختش گذاشتم البته این کار رو بی صدا انجام می دادم تا از خواب بیدار نشه بعد هم وسایلی رو که روی میز توی حال چیده بودم رو اوردم اینجا و جیمین رو صدا زدم .بعد از چند دفعه صدا کردنم بیدار شد بهش گفتم :هانا- جیمین من نمیدونستم چه غذایی دوست داری برای همینا رو درست کردم امیدوارم خوشت بیاد. جیمین همین طور که روی تخت دراز کشیده بود بهم گفت :جیمین* خیلی ممنونم من همه غذا ها رو دوست دارم😊 البته گوشت🥩 رو از همه بیشتر دوست دارم. راستی هانا تو چه غذایی دوست داری؟ هانا- خوب من همه جور غذا میخورم فقط به میگو و خرچنگ حساسیت دارم و وقتی بخورمش حالم بد میشه.🤢🤮 جیمین اهانی گفت و به غذا خوردنمون ادامه ادیم تا اخر غذا چیزی نگفتیم . وقتی غذا خوردنمون تموم شد میزی رو جمع کردم ظرفهاش رو بردم شستم🧽 ویه سر اومدم اتاق جیمین و بهش گفتم:هانا- خوب جیمین کاری نداری ؟ جیمین* نه کاری باهات ندارم. هانا- اهان راستی من میرم اتاقم باید وسایل هام رو بچینم. جیمین* باش برو اگه کاریت داشتم صدات میکنم.🙂
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
38 لایک
سلام عزیزم کارت عالیه فقط مثبت ۱۸ کن
عااااااااااالی 💜💙💚💛🧡❤
پارت بعدی لطفا😍
مرسی
فرستادم برا بررسی
عالی بود اجی
ممنونم:)
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
چند روزی نبودم برای همین امروز فرستادمش بررسی ولی فک کنم توی این چند روزی که نبودم تستچی مثل قبل شده و باید برای بررسی چند روزی منتظر بشیم:(