قهرمان هاگوارتز پارت ۵

آنچه گذشت یول بال بود دراکو و هری بحث کردن و سارا به جفتشون گفت که ساکت باشن

از زبان دراکو:کمی هول شدیم گفتم:(نه نه معذرت میخوام نمیدونستم اذیت میشی.)دوباره لحنش به حالت عادی برگشت و گفت:(معذرت میخوام یکم عصبی شدم. راستی دراکو یار تو کیه؟)-من امسال یول بال نمیرم.-چرا؟-همینطوری کسی نبود. از زبان سارا:مگه میشه دراکو طرفدار زیاد داره یهو پانسی اومد گفت:(دراکو من یارکشی نکردم میای با هم بریم.)-نه پانسی من امسال نمیخوام شرکت کنم-ام...خب باشه هر جور میلته

از زبان سارا:چشم بهم زدم سال تموم شد. به سمت قطار رفتیم اینبار چو باهامون تو یک کوپه نیومد و به جاش جینی بود روزی نبود که هری برتی بات نخره وقتی خانم فروشنده اومد سدریک پرسید:(سارا تو برتی بات میخوری؟)دلم میخواست جیغ بزنم.-نه نه من هیچی نمیخورم ممنون.سرشو تکون داد و به خونه رسیدیم.تمام تعطیلات با هرمیون هری لونا جینی رون و چو نامه بازی کردیم.تا اینکه تعطیلات تموم شد با سدریک به سمت سکوی ¾9رفتیم.

سدریک گفت:(سارا امسال زیاد با هری گرم نگیر حتی بهتره حرف نزنی.)-چرا؟!-چون من میگم.حالا بگو چشم.-یعنی چی مگه من بچه کوچیکم اصلا تو چکار داری من با کی دوستم.-خوب گوشاتو باز کن من برادر بزرگتم اگر فقط یک کلمه دیگه حرف بزنی بد میبینی.-مثلا چکار میکنی.. حسابی دعوا کردیم منم ازش دورشدم.اون تو کوپه هری هرمیون رون و جینی نشست چو هم باهاش رفت.

از زبان هری:سدریک و چو اومدن اما بدون سارا همه سلام کردن اما من گفتم:(پس سارا کو؟)-اولا سلام دوما به تو ربطی نداره حد خودتو بدون.امسال فقط دلم میخواد بهش نزدیک بشی تا یک آوادا کداورا روت بزنم و خودمم برم آزکابان.) رون گفت:(آروم باش پسر خودتو کنترل کن هری فقط سوال پرسید.)

سدریک با همون اعصبانیت نشست اگر به خاطر سارا نیود تا الان حتما یکیمون مرده بود. از زبان سارا:هیچ کوپه ای خالی نبود یهو یک کوپه خالی دیدم

کراب و گویل و پانسی توش بودن اگر اونا باشن دراکو هم هست.نرفتم تو یهو دیدم داره از دور میاد حدسم درست بود. اینبار جای حساس کات کردم لایک و کامنت فراموش نشه. چالش:به نظرتون تو کوپه کی میره؟