
های ببخشید وای فایمون قطع شده بود
مرینت:از قیافه ی آدرین آتیش🔥میبارید و قیافه ی لوکا هم شکل پوزخند😏بود واقعا نمیدونستم چیکار کنم لوکا:جواب نمیدی عشقم😏؟با این حرفش کاری کرد آدرین به سمتش خیز برداره و بزندش که اینبار بجز دماغش صورتش هم خونی شد رفتم از هم جداشون کردم و گفتم:لوکا من یه سری کار داشتم الان میتونیم بریم لوکا دستمو گرفت و منو از اونجا دور کرد و سمت ماشینش برد میتونستم الان تصور کنم که مغز آدرین بیش از حد اتصالی کرده😵(نمد چرا از این ایموجیه خوشم میاد😵😑)آدرین:مغزم بد جور اتصالی کرده بود میخواستم برم دنبالشون ولی پاهام یاری نمیکرد توی همین فکرا بودم که از طرف مرینت برام یه پیام اومد:باور کن اونطور که فکر میکنی نیست قول میدم اومدم خونه برات توضیح میدم عزیزم❤💗مرینت:اصلا دلم نمیخواست توی ماشین لوکا باشم و آدرینم اونجا گلوله ی آتیشی باشه🔥ولی چیکار میشه کرد😔(دارم آهنگ خط تو خط گوش میدم و اینو مینویسم خدایی فازم چیه😂)لوکا:میشه صورتمو پاک کنی؟از توی کیفم یه دستمال بهش دادم و گفتم:پاکش کن لوکا:تو پاک کن من دارم رانندگی میکنم(آهنگ ناری ناری اومد😂😂توکه باخنده هات دلو میتپونی ناری ناری😂😂😂😂 ولش بریم سراغ داستان)
مرینت:مث حیوون🐫🐑🐒دستمال کاغذیو محکم روی صورتش کشیدم و بعدم از شیشه پرتش کردم بیرون رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم اونجا لوکا منو برد جلو یه دختر که شبیهش بود اونجا بود اون جولیکا نیست؟؟؟دستمو گرفت و برد جلو تر و کنار جولیکا وایساد و گفت:سلام جول این همون دوست دخترمه که بهت گفتم،مرینت،قراره به زودی ازدواج کنیم(شتر در خواب بیند پنبه دانه)مرینت:واقعا توی شرایط سختی قرارم میده گفتم:سلام جولیکا:سلام مرینت!!!!خیلی عوض شدی چند وقته ندیدمت!!وایسا ببینم تو با آدری سریع جلوی دهنشو گرفتم و بردمش یه جایی جولیکا:مرینت تو داری چیکار میکنی؟؟هم برادرم هم مدل معروف؟؟مرینت:تقصیر من نیست میدونی که لوکا تصادف کرده جولیکا:تصادف؟؟؟مرینت:آره دیگه1ماه پیش جولیکا:داداش من تصادف نکرده مرینت:احتمالا به شما نگفته ولی حافظه ی6سالش پاک شده و فکر میکنه توی دورانیه که من دوست دخترشم البته که نبودم جولیکا:من هیچی از حرفات متوجه نمیشم مرینت:حالا هرچی فقط اگه میخوای که مغز داداشت سالم بمونه و دیوونه نشه سوتی نده که من با آدرینم

میریم ببینیم نقشه های شیطانی لوکا خان به کجاها میره😁:لوکا:"گوشیشو داد دست یه آدمی"دقیقا وقتی که بلندش کردم عکس میگیری و رفت پیش مرینت و جولیکا لوکا:اگه حرفاتون تموم شده میاین برقصیم؟مرینت:نه ما حرفامون تموم نشده لوکا:"دستش مرینتو گرفت و کشوندش"بیا حرف مهم تر نیست مرینت:اصلا دلم نمیخواست باهاش برقصم آخه من چه گناهی کردم؟؟؟؟خیلی زود از اینجا میرم یهو لوکا منو بلند کرد و برد توی آسمون منم با قیافه ی😳😲مث حیوون🐴🐵 نگاش میکردم(عکس اسلاید) به محض این که پام به زمین رسید از اونجا رفتم دم در بودم که دیدم داره بارون میاد لوکا:کجا میری؟مرینت:من از اینجا میرم خیلی اضطراریه لوکا:میرسونمت مرینت:خودم میرم لوکا:بارونه مریض میشی مرینت:نمیشم اینو گفت و از اونجا با دو رفت لوکا هم به محض این که مرینت رفت گوشیشو برداشت و یه کاری کرد که بعدا میفهمید
مرینت:مث اسب🐴میدویدم تا رسیدم به خونه رفتم توی خونه و لباسمو عوض کردم آدرین اونجا نبود حدس زدم کجا رفته چتر و برداشتم و رفتم اونجا حدسم درست بود کنار رود داشت به گوشیش نگاه میکرد و اصلا متوجه من نبود بدجور داخلش محو شده بود مرینت:آدرین آدرین سرشو بالا اورد و وقتی دید مرینته گوشیشو برگردوند و عکس وقتی که لوکا مرینتو بلند کرده بود و نشون داد وگفت:این بود توضیحت؟مرینت:باور کن اونجوری نیست آدرین:چجوریه؟میشه توضیح بدی منم بفهمم؟اینجوریه که تو میخوای هم با لوکا که دوست نوجونیته باشی و هم با من که الان ازدواج کردی؟مرینت: چترو بهش دادم و گفتم:فکر میکنی چشمای من کسیو بجز تو میبینه؟فکر میکنی قلبم بجز تو برای کسی میتپه؟فکر میکنی بجز تو عاشق کسه دیگه ایم؟فکر میکنی پیش کسی جز تو آتیش میگیرم؟(آتیش گرفتن وقتی پیش کسی که دوسش داری هستی خیلی گرمت میشه🔥)
آدرین:پس چرا با اونی؟در حالی که میدونی ازش متنفرم چرا با اون رفتی؟مرینت:چون اون حافظشو از دست داده و تاجایی رو به یاد میاره که با من بوده و اگه من بهش بگم دوسش ندارم مخش اتصالی میکنه قاطی میکنه درست مثل تو😂آدرین:همچین چیزیم بوده من نمیدونستم؟مگه میشه همه ی اینا اتفاق باشه؟مرینت:شاید میخواسته میزان اعتمادی که بهم داری رو نشونم بده😞😔آدرین:خیلی خب قهر نکن خانوم کوچولو مگه میشه من تورو نشناسم ولی مثلا فکر کن اگه من با لایلا.....مرینت:اسم اونو نیار😠😤😡آدرین:دیدی؟منم دقیقا حس تورو دارم نمیخوام حتی اسمشم بشنوم مرینت:حداقل لوکا مارو تحدید نمیکنه😒آدرین:باور کن اگه آتو داشت اونم همین کارو میکرد مرینت:😒😒😒آدرین:خیلی خب بیا اینجا ببینم خانوم کوچولو و****{عکس اسلاید دیه ناظر عکسش سانسوره و1ساعتم وقتمو برده نوشتن لطفا عدم نزن}
فردا صبح:مرینت:بیدار شدم روی تخت بودم و این آدرینه جلو چشمم؟؟؟از جام بلند شدم و روی تخت نشستم نگاهی انداختم خودش بود دستمو گذاشتم روش و تکونش دادم آدرین:هوممم مرینت:بیدار شو آدرین:بذار بخوابم داشتم لوکا رو کتک میزدم و پتو رو کشید روی سرش مرینت:بیدار شو دیگه آدرین:هومممم مرینت:ای وای نگاه کن لوکا میخواد مرینتو ببوسه یهو سریع از جاش پریدو گفت:میکشمش😠وقتی نگاهش به من که از خنده روی تخت افتاده بودم و داشتم دست و پا میزدم😂😂😂😂افتاد دستمو گرفت و بلندم کرد باهاش چشم تو چشم شدم گفت:مطمنی بجای لوکا نباید آدرین میگفتی؟دستمو گذاشتم روی صورتش ولی دستام انقد نسبت به صورتش کوچیک بود که فقط جلوی لبشو گرفته بود با دستام صورتش بردم عقب تر و گفتم:خجالت آوره رییس شرکت دیر برسه زود باش لباستو بپوش مثل میمون🐵داری مسخره بازی در میاری توی شرکت:مرینت:اون اکیپ اومدن و گفتن که لباسامون فردا آماده میشن و کلی تشکر کردن که قبول کردیم و بعد از خوردن قهوه گفتن که شب یه پارتی به مناسبت شراکتمون بگیریم آدرین:ام راستش قراره امروز مدلی که باهاش قرار داد داریم بیاد ولی حتما میگم بچه ها بالکنو برای پارتی آماده کنن و بعد از عکاسی حتما پارتی میگیریم یکی از اعضا گفت:عالیه و بهمون یه انگشتر و گوشواره دادن و گفتن:اینا چیزایی هستن که مثلا بهتون قدرت میدن آدرین:ممنون خیلی قشنگه و انگشتر حلقه شو در اورد و اونو دستش کرد اکیپم رفتن مرینت:ببخشید کدوم مدل؟آدرین:توهنوز تو کف مدل موندی؟مرینت:دقیقا کدوم؟آدرین سرشو خاروند و با ترس گفت:میرا اوزکایالی مرینت:اون پر افاده ی لوس که میخواست با تو عکس بگیره و سعی میکرد خودشو بهت نزدیک کنه؟؟؟؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فوق العاده💖💖💖😍😍😍 زود بعدی روبده🥺🥺
عالی بود
عکس ۳ خیلییی خوشگل بود😐🤟🏻 تو بهترین داستان میراکلس رو می سازی😐🤟🏻
هدیه من فقط یک چیز رو نفهمیدم تو پارت ۱۴ گلو آدرین تو صورت مرینت چیکار می کرد ؟؟؟
خب روی کاناپه خوابیده بودن دیگه صورتش به گلو آدرین چسبیده بوده😑
اهان چون من فکر کردم از هم جدا خوابیدن 😅
تگه میشه عکس اسلاید 5 را تو یه پارت دیگه بزار
و عالی بود
ناری ناری تومانی ؟؟😂😂😂
پارت بعدی رو زودتر بزار
داستانت محشره با قدرت ادامه بده😍😍😍
عالییییییییی پارت بعد رو زود بزار
بعدی لطفااااااا😁
عالی بود💖👌🏻🍓
کامنت بدید😭😢😪