10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Delaram انتشار: 3 سال پیش 977 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
😍⚫❤⚫❤⚫❤⚫❤⚫😍
دوستان پارت ۲ از فصل دوم از مروارید سیاه رو میبینید برای اینکه همه پارت هارو مشت سر هم ببینید میتونی توی قسمت سرچ تستچی بنویسید مروارید سیاه و تمام پارت ها رو میبینید . لایک کنید ❤❤❤. هر شب یک پارت از داستان رو میزارم .💜💜💜 اگر تعداد لایک ها پایین بلشه شاید داستان رو همینجا تموم کنم و دیگه ادامه ندمش .🥺
مرسی ازتون بابت کامنت های دلگرم کنندتون . تست فعالیت ها و انتشار تست هام در تستچی رو هم بخونید 💜💜💜💜
• در رو به امید این که جونگ کوک باشه باز کردم اما نبود یه . خانم بود که خودشو خدمتکار اونجا معرفی کرد و گفت برای تمیز کردن اتاق اومده . گفتم ما تازه به اتاق اومدیم نیاز نیست از قبل تمیز شده اما با پافشاری وارد شد و شروع کرد به مرتب کردن تخت ها و رخت خواب ها . شاید مجبورش کردن که همه اتاق ها رو تمیز کنه به خاطر همین دیگه چیزی نگفتم و گذاشتم کارش رو انجام بده . بعد از حدود نیم ساعت کارشو تموم کرد و رفت . همون موقع پشتش رفتم تا در رو ببندم که دیدم کوکی اومد . کوکی:《 کی بود ؟》ا.ت :《گفت که خدمتکاره 》 و نگاهی به دست جونگ کوک انداخت . 《🤩چی خریدی 》 جونگ کوک:《 شکمو 😂》 و دوتا نودل لیوانی گذاشت روی میز . اون شب بعد از چند شب اینور و اونور بودن بلاخره تونستیم یه جای درست بخوابیم.
ا.ت: صبح زود بیدار شدم جونگ کوک هنوز خواب بود . دست و صورتمو شستم . نگاهی به دورو برم انداختم اما دیدم حوله نیست . یه شال دورم پیچیدم و رفتم پایین تا یه حوله بگیرم . یکم ایتالیایی دست و پا شکسته بلد بودم ام مسئول پذیرش انگلیسی صحبت میکرد . به مسئول پذیرش گفتم و گفت که الان بهم میده . وقتی حوله رو بهم داد ازش پرسیدم 《 ببخشید شما اینجا خانمی با این مشخصات دارید که اینجا کار کنه؟ (مشخصات خدمتکار دیروزی رو دادم ) 》مسئول پذیرش :《 مطمئنید مشخصتاش این هست؟ چون ما اینجور کسی رو نداریم 》 ا.ت:《 عاامم. بله مشخصاتش همین هست . واقعا اینجا کار نمیکنه ؟ 》 در همون لحظه یکی از همکار های اون خانم اومد و به ایتالیایی گفت که چه مشکلی پیش اومد (و من فقط همون جمله رو فهمیدم و دیگه هیچی از صحبت های اون خانم رو نفهمیدم 😅)
خانم پذیرش صحبتی کردند و اون اقا هم جوابشون رو دادند بعد با لبخند بهم نگاه کردند و گفتند .《 همکارم میگن که شاید از نیروهای جدید هستن مشکلی براتون ایجاد کردند؟》 ا.ت:《اهان . نه مشکلی نیست 》و به سمت اتاق رفتم . جونگ کوک بیدار شده . بود . گفت:《 کجا رفته بودی؟ 》گفتم :《اتاق حوله نداشت . رفتم بگیرم . 》 سرشو تکون داد . ا.ت :《 باید یه راه ارتباط با تایلر پیدا کنم. اون کمکمون میکنه اوضاع اونجا رو بدست بیاریم . خاندان تو رو نمیدونم اما مطمئنم اون پیر مرد پیر الان یکی رو جای من گذاشته و نمیدونم از خوشحالی مرگ من چکار میکنه . تایلر کلید ما هست . اون همیشه کمکم میکنه 》 جونگ کوک :《 درسته . اما نمیتونیم به این راحتی تماس بگیریم . اون دفعه هم دیدی نشد ارتباط بر قرار بشه . امروز میریم اطراف رو میبینیم . باید اطرافمونو بشناسیم تا در مواقعی که نیاز شد فرار کنیم . 》
ا.ت :● توی بازار اطراف بودیم . اینجور معلومه اینجا توی این منطقع افراد پولداری نبودند . بازار ساده ای ولی بزرگی وجود داشت که مردم عادی همه جا بودند . ولی جای قشنگی بود . اطرافش بعضی ها در حال ساز زدن بعضی در حال خوشحالی بودند . همه دور از اتفاقات اطرافشون برای داشتن روزی سرشار از خوشحالی زندگی میکردند. وسطای بازارشون به یه میدون بزرگ با یه فواره رسیدیم . یه نگاهی بهش کردم . واقعا جای قشنگی بود. ● جونگ کوک :《 اینجا جای قشنگی برای دیت هست ن؟ 》[نکته : برای کسایی کخ نمیدونند دِیت یه قرار هست که توش دختر و پسر میرن بیرون همو میبینند وقت میگذرونند باهم ] ا.ت با لبخندی ملیح سری تکون داد . جونگ کوک از پشت به ا.ت نزدیک شد و دستای ا.ت رو گرفت و در حالی که هر دوتاشون به فواره بزرگ نگاه میکردن گفت 《 بیاوقتی از این مشکلات خلاص شدیم برگردیم اینجا و اولین دِیتمون اینجا باشه . قبول میکنی ؟》 ا.ت :《 اممم . اگه بگم قبول میگی چه دختر هولی هست ؟😂》 جونگ کوک در حالی که مو های ا.ت رو بو میکشید خنده ای کرد و گفت اصلا . در حتل برگشت به هتل بودیم خورشید تقریبا داشت غروب میکرد .
ا.ت :《 امشب من میرم غذا بگیرم (قبل از اینکه چیزی بگه سریع دویدم و با خنده گفتم .) قول میدم چیز خوبی بگیرم .😁》● یه چیز خوب پیدا کردم .... از اسانسور پیاده شدم . به سمت اتاق رفتم . نمیخواستم زنگ بزن . میخواستم یهو برم داخل 😂 دنبال کارتم میگشتم تا در رو باز کنم . کارت از جیبم افتاد پایین خم شدم که برش دارم که سایه دو نفر رو پشتم حس کردم یکی کارت رو از روی زمین برداشت و درو باز کرد و نفر دیگه منو تو اتاق هل داد . گیج بودم . محکم به داخل سوییت پرت شدم . سرمو بر گردوندم که ببینم کی هستن دیدم که همون خانم مستخدم دیروزی هست البته اینبار نه با لباس خدمتکار! با یک کت و شلوار مشکی و یک لباس سفید ( شبیه بادیگارد های تو ی فیلما😉) و یه مرد دیگه هم همراهش بود با همون نوع لباس . قبل از اینکه ریکشنی نشون بدم اون زن منو به سمت دیوار پشت سرم و دستشو روی دهنم گذاشت و سریع چشمام رو با یه پارچه بست ● و گفت :《 ببین دختر کوچولو . بدون هیچ صدا یا چیز دیگه ای همراهم میای . و حتی یک درصد هم فکر برراشتن اون پارچه رو از روی چشمت نکن چون اون موقع دوستم با یک تیر خیلی راحت روحتو به پرواز میده . پس... حرکت کن . 》 . ●اینقد دستامو محکم گرفته بودن که مطمئن بودم دور مچ دستام سیاه میشن . ولی اینا اصلا مهم نبودن . همش به این فکر میکردم که نتونسته باشن جونگ کوک رو پیدا کنند . ●
جونگ کوک :○ سعی کردم با تایلر ارتباط بر قرار کنم . الان که ا.ت همراهم نبود وقت خوبی بود که بفهمم کی لو مون داده . چند بار تلاش کردم برای بر قراری تماس اما نشد اخرین بار که داشتم به سمت سوییت میرفتم تا قبل از اینکه ا.ت برسه اونجا باشم . برداشت!!! تلفن برداشت . ○کوکی+:الوو...._ بله ○صدا یه اقا بود که فرق داشت با صدای تایلر .○+ من با تایلر کار داشتم ...._ شما کی هستید ؟ ایشون نمیتونند صحبت کنند . یعنی هیچ وقت نمیتونن . دیگه زنگ نزنید ○ تلفن رو قطع کرد . یعنی چه اتفاقی افتاده برای تایلر . همون لحظه سرمو به سمت در سوییت چرخوندم که با صحنه ای روبرو شدم . در سوییت باز بود . سریع دویدم داخل . دیدم یه پلاستیک که توش خوراکی هست روی زمین پخش شده . خونه بهم ریخته . روی گچ دیوار جای خراش انگشت بود و کارت ورودی ا.ت هم روی زمین افتاده بود .حتما اتفاقی بهش افتاده . این همه شواهد نشون دهنده چیز دیگه ای نمیتونه باشه . سریع به سمت بیرون اتاق دویدم . هیچ جا نبود . کل هتل رو گشتم . نبود . از مسئول مذیرش پرسیدم که ا.ت رو دیده یا ن؟ اما گفت که دیده ا.ت وارد اتاق شده اما ندیده که بیاد بیرون . عصبانی دستمو روی میز پذیرش کوبیدم و از هتل خارج شدم تا باز هم دنبالش بگردم○
ا.ت :● به زور سوار ماشینم کردن و بعدش چیزی رو جلوی بینیم گرفتن . تقلا کردم اما فایده ای نداشت بعد از مدتی گیج شدم و بیهوش شدم ....
... با یه سر درد وحشتناک بلندشدم . تو یه اتاق خیلی بزرگ با وسایل گرون قیمت بودم . از همون تختش مشخص بود که خیلی گرون قیمت بود . اینا یعنی چی؟ اینایی که منو دزدیدن کی بودن ؟ مگه هر کی رو که میدزدن میبرن اینطور جایی؟ امکان نداره. اینا همشون سوالایی بودن که تو ذهنم بالا پایین می پریدن و باعث سر درد بیش از اندازه من میشدن . یه لحظه .!!! لباسام . اونا هم تغییر کرده بودن😳 یه تیشرت سفید با یه شلوار راحتی مشکی . مچ دستامو دیدم. میدونستم که سیاه میشه . از روی تخت بلند شدم به سمت در رفتم. باید توی بهترین فرصت از اینجا فرار کنم . دستگیره در و چرخوندم بسته بود اینجا کجا بود چرا من اینجا زندانی کردن چند بار محکم به در زدم و گفتم:《Aiuto(به معنای کمک به ایتالیایی)》 نمیدونم چطوری بعضی کلمات اینجا رو بلد بودم اما الان این مهم نبود مهم اینه که فرار کنم به سمت پنجره رفتند روش پرده ای کشیده شده بود .
پرده رو کنار زدم که دیدم خورشید در حال طلوع هست توی حیاط نگاه کردم واقعا جای بزرگی بود خیلی بزرگتر از عمارت خودم .من واقعاً کجا بودم؟...
تصمیم گرفتم از پنجره برم پایین ارتفاع کمی نبود بلند بود اما چاره دیگه ای نداشتم روی دیوار از سمت پشت چندتا لوله روی دیوار بود که می تونستم اونا رو بگیرم و به پایین سر بخورم البته از پنجره دور بودن( پنجره پهنا و ارتفاع بلندی داشت پس میتونستم و به اون بایستم) در حال تلاش کردن برای رسیدن دستم به لوله ها بود که در اتاق باز شد و این پسر خوش قد و قامت که به نظر میرسه یا چهار سال از من بزرگتر بشود وارد اتاق شد ●بلافاصله بعد از دیدن من خشک سر بعد از مدتی کوتاه به سمتم حرکت کرد و گفت:《 داری چیکار می کنی ؟بیا پایین میافتیا!!》ا.ت (باداد):《 نزدیک من من نیاا》اون پسر:《 زده به سرت ؟میخوای خودتو بکشی ا.ت؟!!》 ا.ت:《 ا.ت؟ اسم منو از کجا میدونی ؟ تو کی....》 ●
ادامه دارد ...
قراره با چند تا شخصیت جدید و مهم اشنا بشیم . 😉😉یادم رفت اهنگ تست بزارم . هر اهنگی که خودتون دوست دارید بزارید و باهاش داستان رو بخونید💜💜لایک یادتون نره
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
42 لایک
(فان ۳۵ BTS 😋😂 ).....لطفا این فانمو لایک کنید 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜میتونیم همین اسم داخل پرانتز رو کپی و سرچ کنید براتون میاره
خيلی خيلی عالی بود
ممنونم ازت🥺😍💜💜💜❤❤❤