پارت دوم داستان
آنچه گذشت:سدریک پرسیدم:(کجا بودین)-مالفوی با سارا حرف زده و وقتی فهمیده خواهر منه قیافه گرفته.
از زبان سدریک:قیافه هری بد جوری رفت تو هم و گفت:(میکشمت ملفوی) من چیزی نگفتم اما سارا گفت:(نیازی نیست.)-فکرشم نمیکردم خواهر سدریک ضمانت ملفوی رو بکنه.
-نه هری فعلا چیزی نیست نمیخوام ازم حساسیت ببینه میخوام قوی جلوه کنم اگر زیاد اذیت کنه خودم خدمتش میرسم.
هری کمی جا خورد سارا ادامه داد:(انتظار نداشتی.من از پس خودم بر می آم.)
رفتیم تا سال اولی ها گروه بندی بشن پروفسور مک گونگال گفت جینی ویزلی. جینی زیر کلاه نشست کلاه بلافاصله گفت:(گریفیندور).
از زبان سارا:امیدوار بودم تو هافلپاف بیوفتم بعد از چند نفر مک گونگال گفت:(سارا دیگوری) با استرس رفتم زیر کلاه نشست کلاه گفت:(قوی شجاع باهوش خلاق اسلیتر... نه اون خواهر دیگوری هست هافل....گریفیندور)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
عالی بودد یا اشتیاق بعدی رو میخونم
خیلی ممنون
عالی بود😻😻
ممنوووون
خیلی قشنگه داستانت
مرسییی
عااالی بود
🙏🙏