این عکسو خودم درست کردمش کپی ممنوع.در ضمن نظرات فراموش نشه???
از دید مرینت: خب بعد از صبحونه تیم رفتش و ما و آرور موندیم.خلاصه یه چند ساعتی گذشت دیگه وقت دکتر آرور شده بود. من و آدرین آماده شدیم و بعد من رفتم آرور هم آماده کردم و به سمت بیمارستان راه افتادیم. بعد یک ربع رسیدیم بیمارستان و من تو دلمگفتم تیم واقعو که تو روحت اینجا چه جای باحالیه و چه امکاناتی داره
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالییییییی بود پارت بعدی رو بزارررررررررررر هر چاله ها سریعترررررررر
سلام داستانت عالی اگه میشه تا ۳۵ ادامه بده به سری هم به داستان من که اسمش زندگی ابرقهرمانان هست بزنین ضرر نمی کنید???
محشر.....اگه همینطوری زود به زود بزاری طرفدارای بیشتری پیدا میکنی
سلام دوستان امروز یا فردا داستانم برسی میشود هزار بار گذاشتم ولی نوشته تکراری ولی نیست لطفا داستان من هم بخانید اسمشم هست لیدی باگ عشق بی پایان ???
آقا من ی سوال دارم من تست میخوام بسازم میزنه عدم تایید بعد جلوشم ننوشته چرا عدم تایید خورده چرا این جوری میشه؟
عالی نوشتی
عالییییی بود پارت بعدی رو هم زود بزار کنجکاو شدم
واقعا خیلی باحال شده مت که خیلی خوشم میاد ???????❤❤❤❤
ماموریت ما ۳ اومد
سلام گلم عااالی بود بهترین من همین قبله تو هم داستان مهشید رو خوندم از اونم لذت بردم و اینم فوق العاده عاااالی بود باورم نمیشه خیلیییی خوب بود مرسی که باردار شدن فقط یه چیزی بگم ببین تو ۱ یا ۲ پارت آینده نرو ۱ سال بعد که بچش به دنیا بیاد خب فعلا تو همین حال باشن خیلی عالی میشه از نظرم پارت ۳۲ دیگه موقع به دنیا آوردنشون بشه حالا همش دسته خودته هر کار خواستی بکن و خوبه که ۱ روزه منتشر شده?سریعتر بعدی رو بذار
ممنون از نظرت . من اتفاقا نمی خواستم داستانو بزنم جلو.تو هم واقعا داستانات عالین
عالی
ممنون???