حمایتم کنید ❤️😝 پارت بعدی بزارم؟
امشب هم دوباره رفتم زیر پتو تا کم کم خوابم ببرد.صدای عجیبی میومد محل نکردم، صدا بیشتر شد از ترس رفتم زیر پتوم قایم شدم عرق کردم عرق کردم عرق کردم تا اینکه هیته شدم و سرم از پتو اوردم بیرون همه جا تاریکه گوشیم ورداشتم و نورش روشن کردم دور بر دیدم چیزی نبود یه یه پیام دریافت کردم
(تا چند دقیقه دیگه میام دنبالت از پنجره بیا بیرون) ترور بود.من نمیتونستم امشب برم بیرون میترسم چند دقیقه بعد صدایی اومد از پنجره پایین دیدم ترور بود (بیا دیگه دختر) «ولی...» (بیا دیگه بابا چقد نق میزنی) اروم اروم از پنجره رفتم بیرون. «خب کجا بریم؟» (یه جای جدید) «مسخره بازی در نیار کجا میریم» (به یاسمین و جک هم گفتم بیان،میخوایم بریم قبرستون) «اععع قبرستون نمیامم» (تو انقد ترسو نبودی که) «خلاصه اینکه من قبرستون نمیام اصلا من ترسوعم باشه»
(بیا دیگه میخوایم داستان های ترسناک تعریف کنیم هوهوهو میخایم بخوریمت) «اممم باشه بامزه» به سمت قبرستون رفتین قلبم توی دهنم بود «میگم بیا برگردیم» (.....) (رسیدیممم خب الان جک و یاسمین هم میان) پشت سرش رفتم ، یاسمین دیدم که داره شکلات میخوره /اع سلام بچه هاا/ (سلام یاسمین بالاخره ترسو خانم اوردم😂) هردو خندیدن «افرین خیلی با مزه اید» /جک میخواد با خودش سیگار بیاره قراره امشب کلی حال کنیم/ «اوکی..» با اینکه تنها نبودم اما بازم میترسیدم بعد از چند دقیقا جک با یه پلاستیک قرمز اومد
+سلام بچه ها ببخشید دیر کردم ولی جاش کلی چیز اوردم+ (چی اوردی؟) +امم خب سیگار آوردم یه بسته شکلات که بخوریم با یه کتاب + «کتاب چی» +داستان های ترسناک+ لبم گاز گرفتم /ولش بابا امشب ترسو شده/ همه خندیدن ولی من حس خوبی نداشتم حس میکردم یکی داره نگام میکنه امشب متفاوت بود (هوی کجایی تو دختر) «چی ام همینجا» (بیا یه نخ مال تو حال کن امشبو) یه نخ ازش گرفتم روشنش کردم بار اولمه اهم اهم اهم داشتم خفه میشدم اهم اهم اهم ترور میزد پشتم و گفت (حالت خوبع ولش کن نمیخاد بکشی) یاسمین یه بطری اب از کولش در اورد و داد تا بخورم «سرم درد میکنه خیلی سنگین بود» /بار اولته/
«تو بار چندمته» /بالای ۵۰ بار با جک کشیدم/ (جک گفته میخاد واسمون یکم گل جور کنه) +اره درگیرشم+ خیلی ترسیدم قلبم هزار برابر میزنه «میشه بریم خونه؟» (ای بابا چقد ترسویی) «تحمل ندارم» ترور عصبی شد و بلند داد زد اهههه جک کتابش باز کرد و شروع کرد به خوندن +یه روزی توی یه روستایی پسری به نام...........+ بعد چند دقیقه داستان تموم شد خیلی مترسم دارم غش میکنم نمیتونم تحمل کنم «لطفا بریم خونه» همه پاشدیم تا بریم خونه
چطور بود؟ پارت بعدی بزارم؟😝🍭🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)