حماااااایت کنییدددددد لایککککک کنید. این پارت خیلی طولانیه
همه خدمتکارا خیلی ناراحت بودن و بعضی هاشون گریه میکردن این باعث میشد جیمین خیلی نگران بشه. جیمین :چی.. چی شده یه چیز بهم بگین. خدمتکار : شا... هزاده مادرتون... جیمین :م.. مادرم چی؟ ها؟ چی شده خدامتکار: فوت کردن جیمین :هه تو داری با من شوخی میکنی از تو بعیده. خدمتکار :«با گریه» ما خیلی متاسفم و بهتون تسلیت میگیم. جیمین از خیر مرگ مادرش آنقدر ناراحت بود که حتی نمیتونست راه بره رنگش شبیه گچ شده بود و نمیتونست حرف بزنه. این عکس العمل خدمتکارا رو نگران میکرد. جیمین حتی گریه نمیکرد که خودشو خالی کنه. جیمین از رفت و این خبر به امپراطور چانگ رسید. اون هم ناراحت بود و نمیدونست باید چیکار کنه. خدمتکارا و خدمه های پرستار دم در قصر شاهزاده جیمین جمع شده بودن پزشک دربار داشت شاهزاده جیمین رو معاینه میکرد. پزشک : شوک خیلی بدی بهشون وارد شه براشون دارو مینویسم به زودی بهوش میان. دو سه روزی گذشته اما.. اما شاهزاده جیمین بهوش نیومده و باعث شده هم وزرا و هم مردم و امپراطور نگران بشن. همشون برای سلامتی شاهزاده دعا میکنن.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
خیلی خیلی عالی بود😍
من تازه ارمی شدم ودارم از بی تی اس داستان مینویسم. خوشحال میشم بهش سر برنی🙏🙏
وات؟
تموم شد 🥺
خیلی کم بود میشه یکم بیشتر بنویسی🙏