سلام اینم از فصل ۳ امید وارم خوشتان بیاید
اول بگم لایک و نظراتتان خیلی کم شده پس باید به بالای ۱۹ تا نظر برسیم و بالای ۲۰ لایک مگه برای قسپت دوم باید بیخیال شید از زبان مرینت:صبح که بیدار شدم دیدم که آدرین داره فیلم میبینه گفتم سلام آدرین اون گفت سلام پرنسس چه عجب بیدار شدی مرینت:باشه بابا الکی ناز نیا داشتیم صبحانه میخوردیم که دیدیم کاگامی آمد داخل خانه آدرین:چییی!!!!!!!🤯🤯🤯🤯 کاکاکاکاکاکاگاگاگامی !!!! سلام تو اینجا چیکار میکنی؟ ۲ ماه قبل:
بانیکس داشت برای نجات مرینت گفت باید عشق هم دیگر را فراموش کنید وقتی که این اتفاق افتاد تمام آینده ای که اتفاق افتاد از بین رفت حتا رفتن آنها به مسافرت و مرگ کاگامی. زمان حال:
کاگامی: آدرین چرا داری با مرینت زندگی میکنی تو که عاشق من بودی ادرین:کاگامی اول سلام دومم من مرینت را بیشتر از تو دیگر دوست دارم اون برای من عزیز تر هستش اون همیشه کنارم بود اثلا من اول با اون آشنا شدم تو همه ی مشکلا اون کمک من کرد حتا این که به تو ابراز علاقه کنم حالا تو بگو اگر کسی که عاشقش باشی اینتوری بشه تو چیکار میکنی هان؟
کاگامی:تو چی هان بگیم حرف تو درست ولی من چی ؟ وقت هایی که بستنی میخوردیم چی وقتایی که هم دیگر را ۰۰۰۰ چی؟ چرا تو هیچوندیم هان تو که میگفتی هیچ وقت تنهایم نمیزاری پس چرا این کار را میکنی
مرینت:پس من چی کاگامی هان من که عاشق اون بودم حتا از همون اول قبل از این که تو عاشق اون بشی همیشه یه حسی تو قلبم بهش یه حسی داشتم ولی روم نمیشد بهش بگم حالا من چی کاگامی:اشکالی نداره ولی دیگه هیچ کدوم از شما با من نسبت ندارید ۱۵ ساعت بعد : ساعت ۹ شب بود که آلیا زنگ من زد و گفت مرینت لوکا لوکا اون اون ۰۰۰ صفحه ی بعد را حتما بخوانید
اینم از این پارت اگر میخواهید پارت بعدی را بزارم باید به همان چیز هایی که در صفحه ی اول گفتم عمل کنید و به تعداد۱۱۷ دنبال کننده برسیم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
۱۰ تا باید به ۱۱۵ نفر برسیم تا پارت بعدی را بطارم
چشم الان
عالی بود لطفا پارت بعد رو زود بزار
وقتی میزارم که تمام چیز های که گفتم بشه
چقدر تو تستچی عضو درست کنم تا بعدی رو بزاری؟🤗
چرا نظر نمیدید؟
دارید ناراحتم میکنید
تا اون چیز هایی که داخل پارت نوشتم انجام نشه قسمت دومی در کار نیست