.............
زنگ تفریح بود داشتم با الیا و زویی حرف میزدم که یهو دیدم ادرین دوان دوان امد پیشم😂🤣
منم محلش نزاشتم گفتم الیا زویی بریم یه جای دیگه 😏
الیا گفت : مرینت بعد از ظهر بریم سینما 🥳 زویی : باش مرینت : اوکی
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
خیلی خیلی کم مینویسی .😪😡😡
عاشقه داستانتم
ممنون که زود منتشرش کردی