سلام بچه ها . خبببب اینم پارت هفت . بزن بریم که بعد خوندن میفهمین چرا اریانا یه بار با کوک بود یه بار با تهیونگ .
داشتین با هم شوخی میکردین که یهو جونگ کوک درو زد و تهیونگم درو باز کرد . تو : چرا درو باز کردی ؟ تهیونگ : بزار بفهمه که تو منم دوس داری . کوک دییوونه شده بود و اومد سمتت و گفت : آریانا ، این بازی ها چیه ؟ یه روز من . یه روز تهیونگ . کدوممونو دوس داری ؟ من یا اون ؟ آریانا گیج شده بود . تهیونگو و کوک جفتشون جوری رفتار میکردن که باعث میشد تو بیشتر بترسی . داشت از خودت حالت به هم میخورد و گفتی بهم فرصت بدین لطفا . شاید ساعتها داشتی تو خیابونا قدم میزدی . رفتی پیش اعضا که باهاشون مشورت بگیری . کیم نامجون که عاقل ترین فرد عضو بود تصمیم گرفتی بری پیش اون . تو : سلام کیم 🥺🥺🥺میشه کمی حرف بزنیم چون اصلا حالم خوب نیست . نامجون : آره حتما . کل ماجرا رو با گریه براش تعریف کردی . تو : من عاشق جفتشونم 🥺🥺😭😭 شاید برات عجیب باشه .شاید برای مردم عجیب باشه و از من حالشون بهم بخوره ولی دست خودم نیست . هر کدومشون یجور بهم حس خوب میده . ولی نکته مشترکشون اینه که پیش جفتشون احساس ارامش میکنم . نامجون : راستش اریانا ، هر دوشونم دوستامن و دوسشون دارم ولی فکر کنم این کوک باشه که عاشق واقعیت باشه . من تا حالا ندیدم با هیچ دختری رابطع داشته باشه . اما تهیونگ دوست دخترای زیادی داشته و بعد یع ماه همشونو ول میکنه . با حرفای نامجون حالت خیلی بد شد . حس میکردی گناه کار ترین ادم روی زمینی . مثل بارونی که بند نمیاد ، اشک میریختی . ولی من این چند روز پیش تهیونگ بودم و امشبم ... 😭😭😭.
بدون اینکه کلمه ای بگی رفتی به سمت خونه . میرفتی سر کار . میخواستی حالتو خوب نشون بدی اما حالت اصلا خوب نبود . کوک بهت زنگ میزد اما روشو نداشتی جواب بدی . تا اینکه کوک اومد جلو در . از خجالت داشتی اب میشدی و کوک از پشت در فقط داد زد و گفت : اریاناااااااااا . من عاشقتممم . عاشقتممم میفهمی نامرددد؟؟؟؟ من تسلیم نمیشم . تو باید بشی خانوم من . میدونم که توام منو دوست داری . با این حرفا حالت بدتر میشد و بیشتر احساس شرمندگی میکردی . درو باز نکردی و روز بعد رسید . داشتی میرفتی سر کار که یهو جونگ کوک دستتو گرفت و سوار ماشینت کرد . تو : کوک لطفا منو پیاده کن . ( از خجالت نمیدونستی چیزی بگی .) کوک : هیچیییی نگووو . هیچی . کوک بردت اونجایی که اولین بار دیدین همو و بهت گفت : اینجا رو میشناسی ؟ اینجا اولین جایی بود که نسبت بهت حس عجیبی داشتم . هر چی هست حس خوبیه . میخوام باهات باشم .میدونم تهیونگ گولت زده . ولی من اهمیت نمیدم .میدونم چون معصوم بودی اون تونست گولت بزنع . دستاتو گرفت و بهت گفت : به چشام نگاه کن . تو روت نمیشد و محکم تر گفت : دارم میگم به چشام نگاه کن . به چشاش نگاه کردی . آریانا همونطور که من بهت قول دادم تنها دختر زندگیم باشی . منم ازت میخوام بهم قول بدی تنها پسر زندگیت باشم . تو : اما کوک ... من بهت خیانت کردم . کوک : تو خیانت نکردی . تهیونگ عادتشه .اون میره دنبال ادمای خاص و نمیتونست قبول کنه تو مال منی . قلبت لرزید . خوشحال بودی و بهش قول دادی . انگشتاتو لای انگشتاش قفل کردی و گفتی همه باید بدونن منو تو مال همیم . روزها گذشتن و تو خونه جونگ کوک با هم زندگی میکردین . حس میکردی خوشبخترین دختر روی زمینی . جونگ کوک صبح خیلی زود با بوسه هاش بیدارت کرد . تو : عشقم داری جایی میری ؟ کوک : ارع زندگیم ولی زودی برمیگردم . کوک رفت و تو هم پا شدی و میخواستی صبحونه بخوری که یهو حالت بهم خورد .
روزها گذشتن و تو حالت تهوت و سر گیجت بیشتر میشد . خیلی میترسیدی. تا اینکه یه روز لباساتو پوشیدی و رفتی تست بارداری دادی . جوابش یعد از ظهر مشخص میشد . ( ۴ساعت بعد ) تو : سلام . ظهرتون بخیر . جواب تست من امادست ؟ مسئول ازمایشگاه : بله امادست . کاغذو باز کرد و گفت تبریککک میگممم دارین مادر میشین . رنگت پرید و سرت گیج رفت . مسئول : خانم ؟ حالتون خوبه ؟ خانممم ؟؟؟ خانممم؟؟؟ . انگار هیچی نمیشنیدی و حس عجیبی داشتی . برگه کاغذتو گرفتیو برداشتی و به سمت خونه حرکت کردی . اصلا حالت خوب نبود . کوک برگشت و درو باز کرد و گفت : سلامممم عشقمممم . من اومدماااا . کجایی؟؟؟ بعد چراغارو روشن کرد و گفت چرا تو تاریکی نشستی ؟؟؟ یهو کوک دیدت و گفت : واییی زندگیممم . چرا رنگت پریده . تو : خب خب خب . کوک من ... کوک : اریانا داری نگرانم میکنی . تو چی ؟ تو : من حاملم 😑 کوک : 🥺🥺🤩🤩راست میگی یا داری شوخی میکنی ؟؟؟ تستو دادی دستش و کوک بغلت کرد و چرخوندت و چرخوندت و داد میزد من دارمممم بابا میشمممممم و یهو گذاشتت رو مبل . کوک : وایی یادم رفت که تو حامله ای . باید ازین به بعد فقط بشینی و فقط باید بریم پیش دکتر . من خودم ازت محافظت میکنم . خودم برات قورمه سبزیم میپزمممم . میدونم بلد نیستمااا .اما چن دفعه اول میسوزونم . بعد یاد میگیرم . کوک هی پشت سر هم حرف میزد و میگفت : واییی اریانا فکرشو بکن . بچه منو توعهههه . اگه دختر باشه اسم مامان تو رو میزاریم روش و اگه پسر باشه اسم باباعه منو میزاریم روش . وایی اریانا به دستای کوچیکش که وقتی تازه بدنیا اومده فکر کن . تو : اما کوک من نمیدونم بچه توعه یا بچه تهیونگ 🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭.
کوک شوک شده بود و گفت : نهه امکان نداره . از کجا میدونی بچه اون باشه . اریانا نمیشه . اون بچه فقط بچه منو توعه 🥺🥺🥺. پسر من یا دختر توعه . تهیونگ حق نداره باباش باشه . من مطمئنم پسر منه . فردا میریم تست دی ام ای میدیم و مطمئن میشیم که پسر منو توعه . روز بعدش قرار گذاشتین که برین تست دی ان ای بدین . از استرس حتی نمیتونستی نفس بکشی . نمونه گیری کردن و بهتون گفتن که بعد یه هفته بیاین تستتونو ببرین . برگشتین خونه . هم خوشحال بودی هم ناراحت . خوشحال ازینکه داری مادر میشی و یه موجودی الان تو شکمته که بچه توعه و ناراحت ازین بابت که احتمال داشت بچه تهیونگ باشه . کوک اومد تو اتق و بغلت رد و رو تخت نشستین . دستشو گذاشت رو شکمت و گفتش نگران نباش کوچولو . بزودی میای به لین دنیا و به من میگی بابا و به اریانا میگی مامان . البته من ترجیح میدم یه دختر شبیه مامانت باشی . دستتو گذاشتی رو دستای کوک کع رو شکمت بود و به چشمای کوک نگاه کردیو گفتی : اما من ترجیح میدم یه پسر خوشگل و خوشتیپ و مهربون شبیه بابات باشی خرگوش کوچولوی من . کوک : آریانااا دیگه من بابا شدم . هنوزم بهم میگی خرگوش ؟؟؟☹️☹️😅😅 تو: جنابعالی همیشههه خرگوش منین و فرقی نداره که بابا باشی یا نباشی 😌. میخواستین بخوابین . تو بغل کوک بودی و کوک داشت اروم نوازشت میکرد . بهش گفتی عشقم دعا کن پسر تو باشه . من اونشب از رو احمقی رفتم پیش تهیونگ . کوک : هیسسسسس . میدونم نفسم . نگران نباش . دخترمونم بعد چن ماه میاد پیشمون و خونوادمون کامل میشه
هفته بعد کوک رفت نتایج تستو بیاره . وقتی کاغذو باز میکرد دستاش میلرزید ....
خب خب خب این پارتم تموم شد .امیدوارم خوشتون بیاد . بچه ها میخواین بچه کدوم یکی باشه ؟ یادتون باشه که تهیونگ درسته تو دنیای واقعی حرف نداره و ( منم با افتخار یکی از فناشم ) ولی تو داستان دروغ سفید اینطور نیست . لایک و کامنتو فالو یادتون نره 💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جیغغغغغ چرا نمیزاری پارت بعدوووووو من بدجوری دنبالتممممم( چی گفتم؟😐) حالم خوب نیست فوضولیم گل کرده ویییییی بچه خرگوش باشههههههه
چر پارت بعد نمی زاری نمی خوای ادامه بدی ؟؟؟
خیلی خوب بود 💞💞
لطفاً بچه ی کوکی باشه لطفاً تروخدااا به پات میوفتم 🥺😭😭
چرا یه حس مضخرفی بهم میگه برای اینکه ما رو حرس بدی آخر بچه ی تهیونگ میکنیش 😑🤦🏻♀️
وار بعد پلیییییییز😱
چرا چند وقته نیستی اجوو🥺
راسی تو تست تک پارتی تهیونگ که نوشتی
یکی نظر داده بو
جوابشو دادم
پررو، مریض بود طرف😐😁🤣
ارع دیدم 🥺🥺🥺
خیلی مرسییییییی 🥺🥺🥺🥺
خیلییی ممنون عزیزم 🥺❤️ امیدوارم جبران کنم ☹️❤️🥺
بوس بوس 💋💋💋
خواهش 🥰🥰🥰🥰
نیاز به جبران نی وظیفه بو😘
چرا تهیونگ رو بده کردی؟😐😐😐😐
راسی اگ تهیونگ نمیخواستش زیاد، چرا واسش حالش بد شد؟😐😐
و اینکه بچه رو برا جانگ کوک باشه هااا😤😤😤
ببخشید چون من خودم تا حالا دو تا رمان نوشتم و تو رمان سومی هستم یکم ایراد گیرم🤗🤗
البته رمان هامو تو تستچی هنوز نزاشتمچون میدونم الان همه تست های بی تی اس پر طرفداره
و اینکه اجی میشی؟اتنا ۱۳ ساله و شما؟
بخاطر همین میخوام یه فیک از جانگ کوک بنویسم نوشتم خبر میدم حتما بهش سر بزن🥰
نه خببب انتقاد گرفتن عالیییهههه مرسی عزیزممم . خبب ببین تهیونگ ازین بابت حالش خوب نبود چون اکثر دخترا بهش پا داده بودن و اریانا اولین دختریه که اینکارو نکرده و تهیونگ نمیتونست تحمل کنه که یه دختر بهش اهمیت نمیده . افریننننن بهت ک دو تا رمان تموم کردی👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽 . حتماااا سر میزنم عزیززممم . میشه توام اجیم شی ؟🥺👈🏽👉🏽 . منم فاطمم ۱۶😐🤦🏻♀️ . خیلی بزرگم نه 😐🤦🏻♀️😅
نه عزیزم منم دیه ۱۴ سالمه دوس دارم خودمو کوچیک جلوه بدم😐😁😂
مرسیی چون من یکم قوه تخیلم بالا بود شروع کردم رمان نوشتن
و دلیلت واسه ته ته قانع کننده بود من به این فک نکرده بودم👌🏻
البت که اجیت میشم قربونت
پارت هشت رو چرا هنوز نزاشتی
کنجکاوم بدجور
یکم خیلییی درگیرم وقت نمیکنم
ببخشیددد☹️❤️🥺 . زودی میزارم
عالیییی بود💜کاشش مال بانی باشه ولی ته ته چی میشه😕💜ینی با این داستانت ارمیا رو تو دوراهی انداختی بدم انداختی😂
قربونتتت برممم . مرسی از انرژی مثبت .داستانه دیگههه 😂😂😂 . ته ته که عشقههه ولی خب تو داستان یکم... 😐🤣
از جئون کوک باید باشه
فهمیدییییییی
😂😂😂👌🏽👌🏽👌🏽 مشخص نیست
شاید مال تهیونگ باشه 😂😂