یون سو آن در یک تصادف رانندگی که همراه مادرش بود، مادر خود را از دست میدهد و خودش نیز نابینا میشود. در این سانحه رانندگی که بر اثر ریزش تونل بود، یک آتشنشان جان خود را از دست میدهد. این آتشنشان پدر پارک دانگ جو است. ۳ سال از این ماجرا میگذرد. سال ۲۰۰۲ است و یون سو آن در تنهایی زندگی میکند. پدر او که جراح مغز و اعصاب است، سوآن را در لیست انتظار اهدای قرنیه چشم قرار داده است. اما سو آن بخاطر حس عذاب وجدان نمیپذیرد؛ و میخواهد در تاریکی به سر ببرد. تا اینکه سوآن مورد توجه پارک دونگ جو قرار میگیرد. دونگ جو متوجه این مشکل سوآن میشود و تمام تلاشش را میکند که سوآن را از تنهایی در بیاورد. سو آن را به خانه خود میبرد و او بسیار مورد توجه و لطف جانگ هوا مادر دونگ جو قرار میگیرد؛ و سوآن که مشتاق دیدن دونگ جو و خانواده اوست، قبول میکند که در لیست انتظار اهدای قرنیه قرار بگیرد. داستان عشقی بین آنها آغاز میشود. مادر دونگ جو در یک تصادف رانندگی به بیمارستان منتقل میشود و توسط پدر سوآن نجات داده میشود. اما بر اثر توطئه کشته میشود؛ و با رضایت و وصیت جانگ هوا چشمهای خود را به سو آن اهدا میکند. دونگ جو برای ادامه درمان سرطان خواهرش هی جو به آمریکا میرود.
دونگ جو ۱۲ سال بعد یعنی در سال ۲۰۱۴ یک پزشک شده و به شهر خود بازمی گردد؛ و به جستجوی سوآن (کو هی سان) میرود. درمی یابد که سوآن یک مأمور امداد آتشنشانی شدهاست. (آرزوی نوجوانی دونگ جو) سوآن با یک پسری که پزشک همان بیمارستان است نامزد شده؛ و در ادامه سریال ماجراهای بسیار جالبی اتفاق میافتد.
خلاصش🖕
سلام عالی بود این فیلم که شما میگین من تا حالا ندیدم ولی بعدا میرم میبینم
حتما ببین خیلی قشنگه