
حوصلم سر رفت اومدم پارت جدید بنویسم😁
{نکته:الان پشت یه درخت قایم شدن و دارن به استخر و پسرا نگاه میکنن}مرینت:ببین چه عاقل دارن شنا میکنن لونا لونا:به من چه من فکر کر....(آلیا حرفشو قطع کرد)آلیا:ببینید هر دومون برگشتیم و دیدیم😳😳😲چندتا دختر روبروشون نشستن و باهم لیوان مشر*وب توی دستشونه لونا:من که گفتم مرینت:دست هردوشونو گرفتم و کشوندم بردم رختکن و لباس شنا پوشیدیم و دوباره دست دوتاشونو کشیدم بردم نزدیک استخرو پریدم و چون دستم توی دستشون بود اوناهم باهام افتادن توی استخر و بعد دستاشونو ول کردم و باهم شنا کردیم رفتیم پیش پسرا آدرین:مرینت😳نینو:آلیا😲فیلیکس:لونا😵مرینت:چشمامو ریز کردم و گفتم:شما دارین چیکار میکنین؟آدرین:خب داریم شنا میکنیم مرینت:لبخند😊زدم و گفتم خانوماهم دارن توی شنا کردن کمکتون میکنن؟😤یالا آدرین:چی یالا؟مرینت:میریم شرکت لونا:همینطوره زود باشین و همه از استخر بیرون اومدیم و لباسمونو پوشیدیم و رفتیم شرکت
توی شرکت:آدرین:طراح مخصوص شرکت مرینت:بله؟آدرین:ما به یه تیشرت باحال و خفن برای سایت احتیاج داریم مرینت خیلی خب 2ساعت بعد:مرینت:بالاخره تونستم طراحیو تموم کنم رفتم و به آدرین نشون دادم و گفتم:به نظرم طرحشو توی سایت قرار بدیم و قبل از دوختن تیشرت اونا رو بفروشیم یعنی یه جورایی پیش فروش آدرین:نمیشه مرینت:وچرا؟آدرین:پیش فروش نمیشه قول میدم تا فردا5تاهم نمیخرن مرینت:میبینیم آدرین:پس رقابت میخوای قبوله مرینت:شرط ببندیم؟آدرین:ببندیم مرینت:من میگم تافردا بیشتر از5تا فروش میره آدرین:منم میگم نمیره مرینت:واگر باختی ام....باید جلوی همه به من تبریک بگی و اعتراف کنی که من بهترین طراحم(ابروهای آدرین بالا رفت)(مرینت انگشت اشاره شو بالا اورد)ادامه داد:و تو منو خیلی زود قضاوت کردی آدرین:قبوله انگشت کوچیکه شو جلو اورد و منم انگشتمو توی انگشتش قفل کردم
مرینت:به آلیا گفتم طرحو یه کاری کنه و رفتم توی اتاق آدرین مرینت:حوصلم سر رفته آدرین:منم مرینت:من میرم خونه آدرین:صبر کن باهم بریم کنار ماشین منتظرش موندم و یهو یاد حرفای لایلا افتادم که اومد گفتم:آدرین قرار بود برای من معلم خصوصی بگیری آدرین:آره به کل فراموش کردم فردا ردیفش میکنم مرینت:ممنونم سوار شدم و رفتیم خونه فردا:مرینت:توی شرکت بودم که یهو یاد شرطمون افتادم رفتم و نگاه کردم دیدم112فروش داشته طرحم!!!!سریع رفتم توی اتاق آدرینو گفتم:بردمممم✌💪💃آدرین:چی میگی سر صبحی؟مرینت:یادت که نرفته ما یه شرطی بستیم و من اونو بردم تازه112فروش داشتم💙💪حالا هم چون باختی باید تبریک بگی آدرین:خیلی خب تبریک میگم مرینت:او اوم به بیرون اشاره کردم یعنی جلوی همه رفتیم و بین همه کارمندا وایسادیم آدرین:تبریک میگم مرینت:و؟آدرین:خیلی خب تو بهترین طراح هستی و من تورو زود قضاوت کردم مرینت:آفرین
رفتیم توی اتاق:مرینت:معلم خصوصی چی شد؟؟؟آدرین:استخدام کردم فردا میادش مرینت:خیلی خب(میریم ببینیم لایلا چیکار میکنه)لایلا دم در یه خونه است درو زد و از اون خونه لوکا بیرون اومد لایلا:من همه چیزو در مورد تو و مرینتو و گذشتتون میدونم میخوام بهت یه شانس بدم که به دستش بیاری لوکا:من نیازی به شانس از طرف تو ندارم خودم میتونم به دستش بیارم مرینت:دیگه شب شده بود رفتم بیرون تا مثل همیشه منتظر بمونم که آدرین بیاد یهو لوکا رو دیدم لوکا:سلام مرینت:سلام لوکا:چطوری مرینت:خوبم لوکا:نمیخوای حالمو بپرسی؟مرینت:خوب به نظر خوب میای نیازی به پرسیدن نیست لوکا:خیلی خب ظاهرا نمیشه اینجوری پیش رفت مرینت ببین من هنوزم دوست دارم و دلیل اونکارتو نمیفهمم مرینت:چیزی وجود نداره که بفهمی لوکا 5سال پیش بعد از اون حادثه بهم دلداری دادی و ممنونم
لوکا:یعنی هنوز نظرت عوض نشده؟مرینت:بذار روشن کنم لوکا بین من و تو چیزی نیست تو فقط کسی هستی که بعد از فوت پدر بزرگم به من دلداری دادی و نمیدونم چی شد که یهو توهم زدی و فکر کردی من دوست دارم و بعد از اینکه بهت گفتم دوست ندارم به یه کشور دیگه رفتی و حالا بعد از5سال پیدات شده و بازم همونکارو میکنی لوکا:درسته،برگشتم،برگشتم چون نتونستم فراموشت کنم و دستمو گرفت که یهو آدرین اومد آدرین:این کیه😠مرینت:دستمو از توی دست لوکا کشیدم و گفتم:دوست دبیرستانم آدرین:و دوست دوران دبیرستان میاد جلوی شرکت شوهرت و دستتو میگیره؟لوکا:نه خیر کسی که عاشقه دست عشقشو میگیره با این حرفش قیافه ی آدرین😡😠😤شد و گفت:نشونت میدم عاشق زن من بودن یعنی چی و اومد که لوکا فرار کرد
توی ماشین سکوتی در حد فریاد بود همزمان گفتیم:مرینت:ببین آدرین:اون موآبی مرینت:اسمش لوکاست و همکلاسی دبیرستانمه خب5سال پیش بعد از اینکه پدربزرگم فوت کرد منو دلداری میداد یعنی اون موقع همه خودشون ناراحت بودن و کسی نبود که این وسط به فکر من باشه فقط لوکا بود اون بهم دلداری میداد تا اینکه یه روز نمیدونم چی شد که فکر کرد من دوسش دارم و بعد از اینکه گفتم دوسش ندارم یه کشور دیگه رفت و الان یهو سر و کلش پیدا شده فردا صبح:مرینت:رفتیم شرکت و من یه کلاه طراحی کردم و رفتم توی اتاق آدرین مرینت:از اونجایی که طراحی دیروزم خیلی موفق بود ازت میخوام اجازه بدی این طراحی رو توی سایت شرکت قرار بدم آدرین:نمیشه به آلیا بگو یه جایی برات قرار بده مرینت:چرا نمیشه؟آدرین:چون تو تازه توی این شرکت اومدی رفتم و دیدم آلیا نیست بهش مسیج دادم کجایی آل؟جواب داد:با نینو قهرم چند روزی نیستم رفتم و به یکی از طراحا گفتم:ببینم شما وقتی تازه اومدین طرحاتون توی سایت شرکت قرار میگرفت؟طراح:بله میدونم باهات چیکار کنم آدرین آگرست گوشیمو برداشتم:الو لوکا؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی❤❤❤
ابلفذذذذذدذذذذرر
عالی بود
نه نروو رمانتیک عالیه
عالیییییییییییی😍😍😍😍😍😍
بعدی کی میاد؟؟
فردا مینویسم
خخخخ شوخی کردم خدایی من چقد بامزم🍭من جایی نمیرم مخصوصا از تستچی ولی خب شمام کامنت نمیدید ک
0نظر؟من رفتم دیگه نویسنده ای وجود نداره ک داستان قلبم با این دروغ تپید بنویسه خدافص شاید از تستچیم رفتم
نننننننههههههههههههههههههههههههه