هورااااا پارتا دورقمی شد😍😍(نمیدونم چی بنویسم چرت و پرت میگم)
آدرین:مرینت آروم باش مرینت:چطور آروم باشم نمیبینی کاراشو؟؟آدرین:میبینم،ولی لطفا آروم باش مردم که از روی این نمیان بگن شما ازدواج جعلی کردین مرینت:امروز......یهو در زده شد آدرین:بفرمایید در باز شد و یه پسر شبیه آدرین اومد داخلو پشت سرشم یه دختر آدرین:پسر خاله و بلند شد بغلش کرد (قیافه ی مرینت:😳😳😳😳)از بغل هم بیرون اومدن و اون پسره گفت:معرفی نمیکنی؟آدرین:آها فیلیکس این همسرم مرینته مرینت این پسر خالم فیلیکسه مرینت درحالی که هنوزم توی شکه دستشو دراز کرد و گفت:خوشبختم فیلیکسم دست داد و گفت:همچنین فیلیکس: میگم پسر خاله کی بود که پارسال میگفت من قصد ازدواج ندارم دیدی افتادی توی دامش اون دختر که پشت سر فیلیکس بود گفت:اهم اهم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
45 لایک
عالییییییییی
فقط ی چیزی عزیزم ، فک کنم تو مجرد و متاهل رو با هم اشتباه گرفتی، تو پارت قبلیم اینجور بود ، ادرین مجرد نیس متاهله
خیلیییییی قشنگ بووود😍😍😍😍😍😍😍😍💖💖💖💖💖
سلام عزیزم من داستانت رو منتشر کردم خیلی خوب بود چون ناظرم اگر دوست داشتی داستان های منم بخون