حرفی ندارمممم :))))))
خلاصه شروع کردیم به حرف زدن. ناگهان آلیا کبودی های روی صورت ادرینو دید، میشکونی ازم گرفت که گفتم : چیه؟ کار من نیست! . آدرین گفت : کار اون نیست. بعد کل قضیه ی اون شب رو تعریف کرد. آلیا گفت : بیشتر مراقب خودت باش! مگه بدون بنزین میرن بیرون؟! اگه ادرین نرسیده بود معلوم نبود چه بلایی سرت میومد!. یکهو نگاهم تو نگاه آدرین گره خورد، هر وقت نگاهش میکردم قلبم تند تند میزد، یعنی این چه حسی بود؟ . میخاستیم برگردیم خونه، توی خیابون به فکر فرو رفته بودم... تمام فکرم آدرین بود که ناگهان دیدم ادرین منو تو بغلش گرفت. گفت : چیکار داری میکنی؟ ، میخوای خودتو به کشتن بدی؟! . گفتم : مگه چی شده؟ . گفت : اگه نگرفته بودمت ماشین زده بود بهت ! . راننده گفت : خانوم دیوونه شدی؟ خودتو میندازی جلو ماشین؟! لطفا منو تو دردسر ننداز! . ادرین گفت : خب آقا شما باید حواست تو رانندگی جمع باشه! نزدیک بود زیرش کنی! . توی خونه آلیا بهم گفت : معلومه ادرین خیلی عاشقته! . گفتم : باشه.... به من چه؟ ..... من که عاشقش نیستم! . گفت : خودتو به اون راه نزن! ، آخه مگه میشه عاشقش نباشی؟ اینهمه برات هزینه کرده، خوشتیپه و باکلاسه بازم دوستش نداری؟ . گفتم : ولم کن! .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
عالیییییییییییییییییه می شه لطفا ۲ تا پارت رو فردا بنویسی
و لطفا یکم بیشتر بنویس😍😍😍😍😍😍
چشم ممنون 🤭
عالییییی 2 قسمت رو فردا بزار خواهش می کنم 😪
اوکی حتما 😉🍓
بعدي كي ميزارى ميشه بيشتر بنويسيد ؟
اوکی ممنون😘