
سلام قسمت یک استقبال خوبی داشت برای همین خیلی امیدوار شدم راستی من نمی تونم داخل وسط هفته داستان وارد کنم این قسمت هم جمعه گذاشتم ❤️نظرات فراموش نشه ❤️
گفت باید برم گفتم کجا گفت برم تا دوستامون رو بیارم تا فرار نکردن ?اولین باری بود که داخل امروز خندید من یه پوسخند زدم و گفتم برو بانوی من اینا رو بزار من به حسابشون رسیدگی می کنم گفت باش و رفت چند دقیقه بعد (از زبون مرینت یا کفشدوزک)رفتم معجزهگر پشت لاک ، روباه قرمز ، ملکه زنبور و .....(البته معجزهگرجدیدی رو نیورد ولی بعداً یه سوپرایز دارید داخل قسمت ..... جواب درست رو داخل نظرات بنویسید هفته دیگه برندگان رو اعلام می کنم )
ولی ندونستم که معجزهگر زنبور رو به کی بدم (چون کلویی بعد از مرگ پدرش فرار کرده بود به نیویرک )یهو ارات رو دیدم (همون هواشناسه که وقتی شرور شد تبدیل به هوای طوفانی شد)این فکر به سرم زد که معجزهگر زنبور رو به اون بدم بعد دیدم که یکی داره از پشت سر بهش حمله میکنه بعد ترسیدم با تیر بزنمش (چون خیلی بهش نزدیک بود)دیگه ما آوید شده بودم که یهو دیدم سربازه تبدیل به خاکستر شد ولی آرات چیزیش نشد بعد سریع رفتم بهش گفتم
آرات من برای هدف والا به تو نیاز دارم می خوای کمکم کنی گفت با کمال میل بعد در جعبه رو باز کرد اول ترسید بعد دیگه نترسید کوامیش گفت سلام ملکه ی من بعد آرات گفت من،من که ملکه نیستم بعد کوامی گفت تو ملکهی منی بعد آرات خوشحال شد و بعد کوامی گفت فقط باید بگی زنبور ملکه آماده و بعد آرات گفت و تبدیل شد گفت داخل این لباس چقدر شبیه کلویی شدم گفتم بیا وقت نداریم
بعد گربه سیاه یا بهتره بگم گربه سفید هم اومد و باهم رفتیم به جنگ ولی من رفتم تک تک معجزهگر ها رو به صاحب خودشون دادم و بعد به جنگ رفتم بعد داخل یک جای خلوت رفتم و گفتم تیکی خال های سفید ناپدید بعد تیکی اومد بهم گفت چقدر بد شد شهردار پاریس مرد و بعد گفتم آره تیکی گفت خیلی وقت بود که اینقدر زیاد داخل تبدیل نبودم فکر کنم پونصد سال پیش بود گفت ولی اون تنها باری بود که اینطور شدم گفتم چقدر بد گفت آره ولی الان فکر کنم انرژی اینقدر هست که بتونم یک روز دووم بیارم گفتم پس..... تیکی خال های سفید روشن بعد تبدیل شدم
و رفتم به بقیه کمک کردم و دیدم یک تانک اومد بعد گفتم همه باهم حمله کنیم بعد حمله کردیم ولی نتونستیم متوقف کنیم گربه سفید هم نبود یک منطقه ی دیگه رو پاک سازی میکرد چون ما دو گروه شده بودیم من با دخترها بودم و گربه با پسرها رفته بود یهو آرات گفت کفشدوزک یه تیر پرت کن به تانک به من پرت کردم بعد دیدم اون گفت نیش زنبور و با یک پرش پنج متری کرد بعد با سرعت نیش رو زد به تانک و تانک ترکید گفتم آفرین ولی تو از کجا میدونستی اینطور میشه
گفت نمی دونستم فقط یک قدرت برقی تو وجودم بود گفتم راستی چرا به من گفتی که تیر بزنم گفت تا حواسشون پرت بشه ? گفتم عالی بود تو خیلی قوی هستی بعد به جنگ ادامه دادیم من سه تیر باهم پرت می کردم بعد دیدم یه نور از سمت آرات اومد بعد یهو دیدم آرات با یه چتر تو دستش رو به من وایساد و گفت این دیگه چیه گفتم. .......شاید........قدرت جدید باشه گفت ....باید امتحانش کنم بعد به یکی از دشمنان نشونه گرفت و یک لشکر زنبور مثل طوفان به سربازه حمله کردن و اون رو زنده زنده خوردن
بعد روباه قرمز گفت تو کی هستی گفت من ملکهی طوفان زنبور هستم خوشبختم بعد یهو جلو رو دیدم سربازهای دشمن داشتن فرار می کردن ولی من یه کم شک کردم چون اونا خیلی زیاد و قوی بودن روباه قرمز گفت فکر کنم پیروز شدیم گفتم نه حتماً می خوان ما رو گول بزنن تا با نیروی بیشتری به ما حمله کنن ولی با اینکار ما رو قوی تر می کنن و تازه باید یک مخفی گاه پیدا کنیم ملکهی طوفان زنبور گفت راست میگی حتماً همینطوره و بعد رفتیم پیشه گربه سفید (راستی اسمش دیگه شد گربه سفید ولی اسم کفشدوزک تغییر نکرده)
(ادامه از زبون گربه سفید یا آدرین)دشمن هامون داشتن فرار می کردن من می دونستم که ظاهریه (مثل کفشدوزک)بعد به بقیه گفتم اونا می خوان ما گول بخوریم ولی ما گول نمی خوریم اونا هم تایید کردن و یهو دیدم کفشدوزک و آرات و روباه قرمز (راستی کاگامی هم نبود ون رفته بود ژاپن بدلیل یک موضوع که بعداً میگم ) اومدن بعد گفتم بانوی من فهمیدی چی شده گفت آره فهمیدم تو یه چیز دیگه هم هست ولی تو نمی دونی گفتم چیه گفت ملکهی طوفان زنبور اینجاست و قدرت جدید داره چون باهوش خودش عمل کرد و قدرت طوفان زنبور رو بدست اورد
بعد گفتم نشون بده ببینم ملکه طوفان زنبور گفت باشه و بعد با چتر خودش نشونه گرفت و یهو دیدم که یک طوفان زنبور به اون سربازی که بهش نشونه گرفته رفت و اون رو زنده زنده خورد گفتم وای چه باحال بود تو خیلی قوی هستی گفت ممنون بعد کفشدوزک گفت باید یه مخفی گاه پیدا کنیم ، گربه سفید تو یکی سراغ نداری گفتم چرا یکی دارم گفت کجاست گفتم یه جای متروکه تو راه پاریس و کرتی (کرتی :یک شهر در فرانسه نزدیک پاریس) کفشدوزک گفت راه بهمون نشون بده گفتم باش و راه افتادیم به سمت کرتی تو راه اگر سربازی میدیدیم کفشدوزک با یه تیر نابودش میکرد
چقدر کفشدوزک نشونه گیریش خوب شده بود با خودم گفتم اگر رسیدیم می تونیم تمرین کنیم دیگه نزدیک شده بودیم به کفشدوزک گفتم که من اینجا رو تو تصورم دیدم (اوله پارت اول) گفت شاید معجزهگرت میخواسته بگه که باید اینجا مخفی بشید گفت حالا تو این رو از کجا میدونستی اینجاست گفتم تو رویام یه تابلویی رو دیدم که نوشته بود نرسیده به کرتی گفت آها بعد یهو به اون تابلو رسیدیم گفتم همینجاست بعد یهو دیدم که
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت دو کجاست؟ 😞
سلام بلاخره قسمت دو هم اومد
وای????♀️?♀️?♀️ فکر کردم در جواب اینکه پارت ۲ کو ؟؟ نوشتی پایین . اهان خب پس من حدس میزنم ۶ باشه
سلام تست قسمت 2 بزودی وارد میشه ببخشید جا به جا وارد شد
کدوم پایین؟؟؟؟راهنمایی کن قشنگ
عدد یک رقمی هست
سلام لطفاً تست رو نزنید و اول قسمت یک و دو رو ببینید متشکرم
این 3 هست 2 کوش
سلام
غلط زیاد داشتی
ولی خوبه
عکس هم عکس کت بلنس است
پس پارت 2 کجاست خیلی گشتم ولی پیداش نکردم
پس ۲ کو؟؟؟؟؟؟ ولی خیلی عالی بود بعدی رو زود تر بزار راستی اون قسمتی که میگی بالای ۱۰ هست یا پایین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پایین